شناخت انواع هورمون های عاشق و معشوق
مغز انسان در طول برخوردهای جنسی نقش های مختلفی از جمله برانگیختگی، لذت، تنظیم احساسات، انگیزش و عملکردهای شناختی مانند تثبیت حافظه را ایفا می کند. مناطق خاص درگیر در این فرآیندها ممکن است بسته به تفاوت های فردی متفاوت باشد. یکی از حوزه های قابل توجه تحت تأثیر تعاملات بین شرکا، سیستم لیمبیک است - به ویژه مناطق مربوط به پردازش پاداش (مانند هسته اکومبنس) و مدیریت احساسات (مانند آمیگدال). در اینجا، ما جنبه های فیزیولوژیکی مرتبط با عشق و جاذبه را از طریق تجزیه و تحلیل مغز عاشق با استفاده از تکنیک های تصویربرداری عصبی بررسی می کنیم.
1. سیستم های برانگیختگی و انگیزشی: ترشح پرولاکتین می تواند میل جنسی را در صورت ترکیب با هورمون های مرتبط با فحلی مانند هورمون لوتئینیزه کننده (LH) و هورمون محرک فولیکول (FSH)، که باعث افزایش ترشح دوپامین از ناحیه تگمنتال شکمی (VTA) می شود، افزایش دهد. سیگنال دهی LH/FSH همچنین هسته های هیپوتالاموس پارا بطنی (PVN) و ماده سیاه پارس فشرده (SNc) را فعال می کند که منجر به افزایش تون دوپامینرژیک در ساختارهای مختلف مغز می شود که منجر به افزایش میل جنسی می شود. علاوه بر این، شواهد نشان می دهد که تولید اکسی توسین ممکن است به طور مثبت به جذب جفت کمک کند. اگرچه نقش آن به دلیل یافته های متناقض در بین مطالعات بحث برانگیز است.
2. مدارهای پاداش و ناقلین دوپامین: دوپامین به عنوان یک انتقال دهنده عصبی اولیه مسئول احساس لذت و انگیزه عمل می کند. در زنان، قشر جلوی پیشانی شکمی (vmPFC) هم در جذب مردان و هم در حفظ عزت نفس در طول روابط عاشقانه نقش دارد، در حالی که اینسولای قدامی برای تشخیص سیگنال های اجتماعی و مدیریت احساسات بسیار مهم است. پیشبینیهای وابران از vmPFC به VTA، تعدیل ترشح دوپامین را در هسته هسته اکومبنس (NAccC) ممکن میسازد، که در نهایت به لذت ارگاسم و یادگیری تقویتی طولانیمدت مرتبط با تجربیات جنسی کمک میکند. علاوه بر این، گیرنده های دوپامین نقش اساسی در حفظ تحریک پذیری مناطق اروژن و ارضای نیازهای جنسی دارند.
3. پاسخ های احساسی: آمیگدال به عنوان یک مرکز مرکزی برای پردازش اطلاعات حسی، ادغام ترس، تهدید و پاداش ها یا مجازات های بالقوه عمل می کند. برای مثال، در طول مقاربت، لمس شریک، مدارهای پاسخدهنده به درد را در قشر جلوی پیشانی پشتی جانبی تحریک میکند، که سپس به آمیگدال بازمیگردد تا مکانیسمهای پاسخ استرس مانند افزایش ضربان قلب، شتابهای تنفسی، و تنش عضلانی (مانند علائم اختلال نارسایی پیش از قاعدگی) را آغاز کند. ). برعکس، بازخورد عاطفی مثبت و پیوند اجتماعی تجربه شده در لحظات صمیمی، فعالیت آمیگدالار را کاهش میدهد و آرامش را تقویت میکند و رضایت و لذت کلی را افزایش میدهد. علاوه بر این، مسیرهای سروتونرژیک در شناخت اجتماعی، شکلگیری اعتماد و ارتباطات بین فردی نقش دارند و به طور بالقوه از ارتباط مؤثر و توسعه پیوند در طول روابط عاشقانه حمایت میکنند.
4. تحکیم حافظه و تنظیم احساسات: در طول تجربیات جنسی، افراد اغلب درگیر خاطرات ضمنی در رابطه با شرکای متقابل، اشیاء و احساسات فیزیکی خود می شوند. نواحی نئوکورتیکال مانند هیپوکامپ و قشر آنتورینال برای رمزگذاری و بازیابی این نوع اطلاعات اپیزودیک حیاتی هستند و به شکلگیری دلبستگیها و تعهدات پایدار به شراکتهای عاشقانه کمک میکنند. به طور همزمان، شبکههای قشر جلوی مغز بر تنظیم احساسات و تصمیمگیری کنترل میکنند و به افراد اجازه میدهند تا بر اساس تجربیات گذشته، موقعیتهای جدید را پردازش کرده و با آن سازگار شوند. علاوه بر این، انعطافپذیری عصبی تغییرات مداوم در ساختار و عملکرد مغز را تسهیل میکند و تضمین میکند که پاسخهای احساسی و رفتاری ما به پویاییهای روابط در حال تکامل سازگارتر و پاسخگوتر میشوند.
5. پیامدهای روان درمانی و زوج درمانی: درک مکانیسم های فیزیولوژیکی زمینه ای که مغز عاشق و بهزیستی عاطفی را به هم متصل می کند، بینش های ارزشمندی را در طراحی درمان های هدفمند و راهبردهای درمانی برای پرداختن به مسائلی از حل تعارض رابطه گرفته تا رشد پس از سانحه و آموزش ذهن آگاهی ارائه می دهد. با سرمایهگذاری بر دانش بهدستآمده از تحقیقات علوم اعصاب، درمانگران میتوانند رویکردهای شخصیسازیشدهای ایجاد کنند که بر توسعه مهارت، بیان عاطفی و افزایش انعطافپذیری ذهنی تأکید میکند و در نهایت روابط سالمتر و بهبود کیفیت زندگی را برای هر دو طرف افزایش میدهد.
در رابطه با فیزیولوژی مغز عاشق و مفهوم عشق و جاذبه، ادبیات موجود چندین عملکرد کلیدی سموم اکسیژن (که عمدتاً توسط پرولاکتین تولید می شود)، برانگیختگی، سیستم های انگیزشی، مدارهای پاداش، ناقلین دوپامین، پاسخ های عاطفی، تثبیت حافظه، و تنظیم احساسات در چارچوب روابط عاشقانه. در زیر مروری بر این نکات با تمرکز ویژه بر سهم تولید اکسی توسین ارائه خواهم کرد:
1. سهم تولید اکسی توسین در جذب جفت: اگرچه نقش دقیق اکسی توسین در رفتارهای جنسی انسان به دلیل یافته های متناقض در میان مطالعات مختلف هنوز تا حدودی بحث برانگیز است، برخی شواهد از تأثیر آن بر جذابیت جفت حمایت می کنند. یک مکانیسم پیشنهادی شامل تأثیر آن بر پیوند اجتماعی و شکلگیری اعتماد است. مطالعات نشان می دهد که اکسی توسین با تسهیل تعاملات اجتماعی مناسب، کاهش پاسخ استرس و ترویج احساس امنیت در میان کودکان خردسال، نقش مهمی در دلبستگی مادر به نوزاد ایفا می کند. در نتیجه، نوزادانی که در اوایل زندگی خود در معرض سطوح بالای اکسی توسین قرار میگیرند ممکن است نسبت به آنهایی که در معرض کمتری قرار دارند، محبت بیشتری نسبت به مادر نشان دهند، که نشان میدهد اکسی توسین ممکن است به عنوان یک عامل قوی در ایجاد پیوندهای مطلوب والد-کودک عمل کند.
تحقیقات بیشتر نشان داده است که تعاملات مرد با مرد نیز ممکن است تحت تأثیر اکسی توسین باشد. تحقیقات نشان می دهد که تجویز اکسی توسین عملکرد مردانه غالب را در وظایف رقابتی افزایش می دهد، که نشان می دهد ممکن است تشکیل اتحاد را تسهیل کند و نتایج رقابت را در یک محیط گروهی بهبود بخشد. این به طور بالقوه می تواند منجر به علاقه جنسی بیشتر در شرکای مردانه شود اگر آنها آنها را به عنوان هماهنگ با سیگنال های اکسی توسین مشابه درک کنند. با این حال، هنگام تفسیر این نتایج باید احتیاط کرد زیرا عوامل دیگر، از جمله استعدادهای ژنتیکی و تفاوتهای فردی، باید در کنار اثرات دستکاریهای دارویی در نظر گرفته شوند.
فرضیه دیگری بیان می کند که اکسی توسین ممکن است به طور غیرمستقیم بر انتخاب همسر از طریق نقشش در میانجیگری پیوند اجتماعی و بیان عاطفی تأثیر بگذارد. افراد با سطوح بالاتر اکسی توسین در مقایسه با افرادی که غلظت اکسی توسین کمتری دارند، تمایل به نشان دادن حالات چهره، لبخند و زبان بدن بهتری دارند. این شاخصهای غیرکلامی ممکن است به ایجاد رابطه و ایجاد معنای مشترک در مکالمات کمک کند، که منجر به افزایش شانس ایجاد روابط عاشقانه با شرکای سازگار میشود. با این حال، توجه به این نکته مهم است که شواهد مستقیمی که تولید اکسی توسین را با جذابیت عاشقانه مرتبط میکند، هنوز اهمیت آن را در این زمینه به طور قطع ثابت نکرده است.
به طور خلاصه، در حالی که اکسی توسین به عنوان هدفی برای اکتشافات آینده در درک جذابیت همسر و روابط عاشقانه نوید می دهد، داده های فعلی از ارتباط قوی بین تولید اکسی توسین و کشش جنسی شدید زنان پشتیبانی نمی کند. تحقیقات بیشتری برای بررسی بیشتر این جنبه از زیست شناسی انسان، به ویژه با استفاده از تجزیه و تحلیل های گروهی در مقیاس بزرگ، دستکاری تجربی و اقدامات عینی آزادسازی اکسی توسین مورد نیاز است. اما تنها پس از به دست آوردن شواهد کافی می توانیم با اطمینان در مورد اینکه آیا اکسی توسین واقعا نقش مهمی در شکل دادن به قدرت جذابیت های زنانه برای همتایان عاشقانه خود بازی می کند، نتیجه گیری کنیم.
فیزیولوژی مغز عاشقمفهوم عشق به عنوان مشابه اعتیاد میتواند شباهتها و چالشهای جالبی را هنگام در نظر گرفتن مبانی فیزیولوژیکی مربوطه، پیامدهای بلندمدت و راههای درمانی بالقوه ایجاد کند. در حالی که هیچ مطالعه واحدی به صراحت نشان نداده است که عشق مانند مواد مخدر رفتار می کند یا مستقیماً مراکز لذت را به همان روشی تحریک می کند که مواد خاص انجام می دهند، بررسی دقیق تر حوزه های مرتبط نشان می دهد که چندین شباهت قابل توجه وجود دارد که باید در نظر گرفته شود. در اینجا چند راه وجود دارد که در آنها مفاهیم عشق و اعتیاد ممکن است ویژگی های مشترک داشته باشند:
1. وابستگی و ولع: هم رفتارهای عشقی و هم رفتارهای اعتیادآور شامل الگوهای مکرر بی میلی، اجبار و علائم ترک است. در هر دو مورد، افراد تمایل مداوم به مواد یا فعالیتها را تجربه میکنند، علیرغم اینکه میدانند انجام این کار خطراتی برای سلامت جسمانی، رفاه عاطفی و اهداف کلی فرد دارد. برای مثال، مردم اغلب برای ترک سیگار و یافتن آرامش در برنامههای سمزدایی نیکوتین تلاش میکنند، دقیقاً مانند افرادی که با مشکلات شدید الکل سروکار دارند، به دنبال گروههای ناشناس الکلیها میگردند و در جلسات AA شرکت میکنند.
2. کاهش تحمل ریسک: توسعه وابستگی اغلب منجر به کاهش تحمل ریسک می شود، جایی که افراد بیشتر مستعد تجربیات منفی مرتبط با سوء مصرف مواد یا درگیر شدن بیش از حد در روابط عاشقانه می شوند. به طور مشابه، افرادی که از اعتیاد رنج میبرند، اغلب در برابر محرکهایی مانند خروج دوستان بدون اطلاع یا نشانههای ناراحتی، حتی به قیمت تجربه ناراحتی کوتاهمدت، هوشیاری بیشتری نشان میدهند. برعکس، برخی استدلال می کنند که عشق می تواند به افزایش آسیب پذیری کمک کند، زیرا افراد اغلب احساس می کنند در چرخه های ناسالم حسادت، ترس و ناامیدی به دام افتاده اند.
3. سیستم های پاداش: بسیاری از جنبه های اعتیاد، از جمله عادت کردن، ولع خوردن، و کناره گیری، منعکس کننده وجود سیستم های انگیزشی درونی است که افراد را به سمت پاداش ها سوق می دهد. به نظر می رسد این اصل در مورد عشق عاشقانه نیز به همان اندازه اعمال می شود، جایی که افراد از دریافت احساسات مثبت از دیگران رضایت و لذت می برند - پدیده ای که به عنوان "عشق به عنوان یک تقویت کننده" شناخته می شود (اشمیت و کوالسکی، 2009). برخی از مطالعات نشان میدهند که عشق میتواند بهعنوان یک "تحریکزا" عمل کند و فعالیت دوپامین و سطح سروتونین را در مغز در لحظات ارتباط و شادی افزایش دهد. به این ترتیب، حفظ روابط نزدیک و پرورش ارتباطات ممکن است به عنوان سیستم های پاداش طبیعی برای بسیاری از افراد عمل کند.
4. عوامل اجتماعی: اعتیاد اغلب از مشکلات مدیریت روابط بین فردی، از جمله درگیری، عدم ارتباط و انزوا ناشی می شود. به طور مشابه، عشق رمانتیک می تواند با موانعی روبرو شود که افراد را از تحقق کامل ابراز دلخواه خود باز می دارد، مانند محدودیت های مالی، فشارهای خانوادگی، و انتظارات فرهنگی. زمانی که افراد با موانع غیرقابل عبور مواجه می شوند، ممکن است به مکانیسم های مقابله ای خارجی مانند مصرف مواد برای فرار از واقعیت و کاهش احساسات دردناک روی بیاورند.
5. پتانسیل درمانی: کارآزماییهای بالینی و درمانهای روانی-اجتماعی متعددی وجود دارد که برای رسیدگی به چالشهای منحصربهفرد افرادی که از اعتیاد رنج میبرند یا به دنبال غلبه بر وابستگیهای عاشقانه منفی هستند، طراحی شدهاند. مداخلاتی که بر بهبود دسترسی به منابع ضروری، توسعه مهارتهای حل مسئله و قاطعیت، و افزایش خودآگاهی و تنظیم عاطفی تمرکز دارند، نویدبخش کمک به افراد برای حرکت در دنیای پیچیده عشق و اعتیاد هستند.
در حالی که ترسیم شباهت بین عشق و اعتیاد با توجه به ماهیت متمایز هر حوزه، مستلزم بررسی دقیق است، لازم است بدانیم که این دو مفهوم فرآیندهای اساسی متفاوتی را نشان میدهند که ریشه در مکانیسمهای بیولوژیکی بسیار متفاوتی دارند. عشق توسط احساسات ذاتی و احترام متقابل هدایت می شود. در حالی که اعتیاد به شدت به ارتباطات آموخته شده و تکنیک های شرطی سازی شامل مسیرهای پاداش شیمیایی وابسته است. علاوه بر این، تلقی عشق به عنوان یک بیماری یا تلاش برای محدود کردن روابط سالم با استفاده از روشهای وامگرفته از شیوههای سوء مصرف مواد، نادرست است و احتمالاً منجر به پیامدهای نامطلوبی مانند آسیبدیدگی اعتماد به نفس، کاهش طول عمر و افزایش خطر خشونت میشود. درعوض، درک اهمیت روابط معنادار و ترویج مکانیسمهای مقابلهای سالم از نظر روانشناختی برای حمایت از عشق عاشقانه و رفاه کلی ضروری است.
شایان ذکر است که محققان به کشف مفاهیم ظریفی ادامه می دهند که خرد متعارف پیرامون مرزهای بین عشق و اعتیاد را به چالش می کشد. روانپزشک دکتر مایکل لونسون، کار خود را در این زمینه به عنوان "علم عشق" توصیف کرده است و بر شناخت رو به رشد پیچیدگی موجود در تعریف آنچه که شکل سالم پیوند عاطفی را در مقابل دنبال کردن تجربیات لذت بخش اما مضر تشکیل می دهد، برجسته می کند .
زیربنای فیزیولوژیکی عشق و ارتباطات عاطفی
عشق، به عنوان یک احساس اساسی انسانی، در هر جنبه ای از زندگی در فرهنگ ها و دوره های زمانی نفوذ می کند. در حالی که اساس فیزیولوژیکی زیربنایی آن به دلیل پیچیدگی گسترده شبکه های عصبی حاکم بر احساسات، تا حد زیادی مبهم باقی مانده است، پیشرفت های اخیر در علوم اعصاب بینش های ارزشمندی را در مورد ساختارها و فرآیندهای دخیل در عشق و پیوندهای عاطفی ارائه کرده است. این مقاله با تکیه بر یافتههای تحقیقاتی گسترده و ادغام آنها در چارچوب دانش فعلی در مورد مغز انسان، فیزیولوژی چند وجهی پشت عشق را بررسی میکند و مناطق کلیدی دخیل در مراحل مختلف دلبستگی عاشقانه و ارتباطات صمیمی را برجسته میکند. با بررسی نقش شبکههای عصبی خاص و عملکردهای شناختی، هدف ما این است که روشن کنیم چگونه این مکانیسمها تعاملات لذتبخش را افزایش میدهند و از محبت طولانیمدت حمایت میکنند.
شبکه های عصبی مرتبط با عشق و عاطفه:
1. هسته اکومبنس (NAcc): NAcc که در اعماق هیپوتالاموس قرار دارد، نقش مهمی در رفتار با انگیزه، تصمیم گیری و یادگیری در مورد نتایج آینده ایفا می کند. مطالعات نشان میدهند که وقتی انسان تأثیر مثبتی را تجربه میکند، ترشح دوپامین در NAcc به میزان قابلتوجهی افزایش مییابد که منجر به احساس لذت و انتظار میشود. تحقیقات نشان میدهد که افزایش خلق و خوی ناشی از عشق، مانند آنچه در شرکای عاشقانه مشاهده میشود، قشر سینگولیت قدامی پشتی (DAcc) را از طریق برآمدگیها به NAcc فعال میکند. تصور میشود که این مدارهای پشتی به شکمی تعامل اجتماعی را ترویج میکنند و همدلی را در بین شرکا از طریق تجربه مشترک تسهیل میکنند . در نتیجه به ارتباطات عاطفی قویتر کمک میکنند. علاوه بر این، شواهد از این ایده حمایت میکنند که قرار گرفتن در معرض چهرههای آشنا میتواند قشر جلوی پیشانی بطنی جانبی (VLPFC) و NAcc را تحریک کند و در نتیجه واکنشهای احساسی افزایش یابد .
2. آمیگدال: آمیگدال در نزدیکی قاعده مغز جلویی قرار دارد و به عنوان مرکزی برای پردازش محرک های تهدید کننده عمل می کند. اگرچه در مقایسه با سایر نواحی مغز مرتبط با عشق کمتر مورد مطالعه قرار گرفته است، اما محققان رابطه احتمالی بین فعال شدن آمیگدال و جذب شرکای عاشقانه را گزارش کرده اند. یک مطالعه نشان داد که شرکتکنندگان مردی که قبل از درگیر شدن در یک مکالمه دوستانه در معرض ویژگیهای صورت زنانه قرار گرفتند، نسبت به گروه کنترل، فعالیت بیشتری را در آمیگدال نیمکره راست نشان دادند . مطالعه دیگری که تفاوت های جنسی را در پاسخگویی عاطفی بررسی می کند، نشان می دهد که زنان ممکن است در هنگام پردازش علایق بالقوه عاشقانه، بیشتر به فعال سازی آمیگدال متکی باشند . با این حال، تحقیقات بیشتری برای تعیین اینکه آیا درگیری آمیگدال فراتر از جذابیت های اولیه است و در طول روابط عاشقانه ادامه دارد یا خیر، مورد نیاز است.
3. قشر پیشانی میانی (MFC): MFC مسئول عملکرد اجرایی، کنترل توجه، حافظه فعال و به طور کلی شناخت است. پیشنهاد شده است که عشق موثر شامل شبکه ای از اتصال عملکردی بین MFC و سایر مناطق لیمبیک و پارالیمبیک، به ویژه DAcc، VLPFC، و NAcc است .مطالعات نشان دادهاند که بیمارانی که تحت آسیب مغزی به MFC قرار میگیرند، در بیان احساسات واقعی، مانند غم و شادی، کمبودهایی نشان میدهند، که نشان میدهد این مناطق ممکن است به عنوان اجزای ضروری بیان و یکپارچگی عاطفی عمل کنند. علاوه بر این، MFC همچنین با شروع و سازماندهی مکالمات و ژست های عاشقانه مرتبط است، که نشان دهنده نقش مهم آن در شکل دادن به مراحل اولیه تعاملات عاطفی است.
4. اینسولا: قشر منزوی، که به صورت میانی در لوب های گیجگاهی قرار دارد، ناحیه کوچکی است که به دلیل کنترل متمرکز اطلاعات حسی و عملکردهای خودمختار، و همچنین درگیری در شناخت اجتماعی و رفتار وابستگی شناخته شده اسن. چندین خط تحقیقات نشان می دهد که اینسولا نقش مهمی در میانجیگری پیوند اجتماعی و اعتماد در روابط، از جمله روابط عاشقانه، ایفا می کند. به عنوان مثال، افرادی که فعالیت بالاتری را در اینسولای چپ نشان میدهند، تمایل بیشتری نسبت به شرکای خود دارند که ترجیح میدهند برای درک متقابل فرهنگی و همدلی . بهعلاوه، افراد افسرده مزمن، فعالیتهای جزیرهای و عزتنفس پایینتری از خود نشان دادند، که نشان میدهد اینسولا ممکن است با تسهیل ارتباطات و وابستگی متقابل به حفظ روابط اجتماعی سالم کمک کند .
فیزیولوژی مغز معشوقاکسی توسین که به آن "هورمون عشق" یا "تونیک صوتی" نیز گفته می شود، نقش مهمی در تقویت ارتباط عاطفی و حفظ روابط نزدیک، به ویژه روابط عاشقانه ایفا می کند. این سیستم هورمونی عمدتاً از گیرنده های اکسی توسین تشکیل شده است که در چندین نواحی مغز از جمله هیپوتالاموس، غده هیپوفیز، پونز، بصل النخاع، هسته اکومبنس، هیپوتالاموس شکمی (VMH) و خاکستری دور قناتی (Pag) توزیع شده است، جایی که رفتارهای متعدد مرتبط با دلبستگی را تنظیم می کند. و پیوند. تغییرات اکسیژن رسانی در جریان خون باعث آزاد شدن اکسی توسین از غده هیپوفیز خلفی می شود که سپس به سمت پایین محور هیپوتالاموس-هیپوفیز-آدرنال (HPA) حرکت می کند و به بافت های هدف در سراسر بدن می رسد. در زیر، مروری بر اثرات فیزیولوژیکی اکسی توسین بر عشق و احساسات، همراه با برخی از مطالعات قابل توجه که اهمیت آن را در شکلگیری و حفظ وابستگیهای عاشقانه برجسته میکنند، ارائه میدهم.
1. اثرات فیزیولوژیکی اکسی توسین:
- پیوند و تعامل اجتماعی: اکسی توسین با تقویت احساس راحتی، امنیت و همراهی در بین افراد، رفتار اجتماعی را ارتقا می دهد. هنگامی که دو نفر از نزدیک با هم تعامل دارند، اغلب سطوح بیشتری از توجه متقابل، گوش دادن دقیق و لمس فیزیکی را نشان می دهند که همه اینها به افزایش برانگیختگی و انگیزه کمک می کند . علاوه بر این، اکسی توسین ممکن است تکانشگری پرخاشگرانه را کاهش دهد و همکاری را در موقعیت های استرس زا افزایش دهد و افراد را بیشتر به همکاری و به اشتراک گذاشتن منابع تبدیل کند .
- کاهش اضطراب: سطوح بالای مزمن استرس یا ضربه می تواند تولید اکسی توسین را مختل کند و باعث ایجاد علائمی مانند تحریک پذیری، ترس و اضطراب شود. برعکس، غلظت کم اکسی توسین با افسردگی، تنهایی و انزوای اجتماعی مرتبط است، زیرا این افراد ممکن است برای شروع روابط معنادار یا احساس امنیت در محیط خود تلاش کنند .
- پیوند والد و نوزاد: ترشح اکسی توسین در پاسخ به مراقبت از نوزاد به استحکام و کیفیت پیوند والدین و نوزاد کمک زیادی می کند. نوزادانی که فعالیت طبیعی اکسی توسین را نشان میدهند، بهبود خودآگاهی، مهارتهای تقلید و پاسخگویی اجتماعی نسبت به مادر را نشان میدهند و درگیری عاطفی و دلبستگی عمیقتری را نشان میدهند .
- اعتماد و اطمینان را تسهیل می کند: تجربیات مشترک و تعاملات مکرر منجر به افزایش اعتماد به نفس و اعتماد در میان شرکای عاشقانه می شود، که هر دو از دسترسی به بافرهای عاطفی با واسطه اکسی توسین در برابر رویدادهای منفی و عدم قطعیت سود می برند. در نتیجه، این افراد ممکن است برای حل تعارضات، هدایت چالش ها و ایجاد ارتباطات عاطفی پایدار مجهزتر باشند.
2. اتصالات عصبی آناتومیک و بافت های هدف:
- هیپوتالاموس: هیپوتالاموس مستقیماً بر روی چندین ناحیه بیانگر اکسی توسین در قسمت قاعده مغز پیشانی Stria Terminalis (BFS) قرار می گیرد و اعتقاد بر این است که نقش اساسی در تعدیل شناخت اجتماعی و تجربه عاطفی دارد. سطوح بالای اکسی توسین به دنبال تمرینات پیوند زوجی و فعل و انفعالات مثبت مشاهده شده است که باعث افزایش انتقال سیناپسی تحریکی و ایجاد احساس رضایت و گرما می شود.
- غده هیپوفیز: محل اولیه سنتز اکسی توسین در غده هیپوفیز خلفی قرار دارد، جایی که سلول های تولید کننده سوماتوتروفین 95 درصد از هورمون در گردش را تولید می کنند. پس از تولید، اکسی توسین به سرعت در سراسر جریان خون پخش می شود و تقریباً یک دقیقه پس از تزریق به اندام های هدف خود می رسد .
3. اهمیت اکسی توسین در روابط عاشقانه:
- جذابیت اولیه و تعهد بلند مدت: مطالعات متعددی تأثیر اکسی توسین را بر جذابیت عاشقانه و تعهد بعدی مستند کرده است. شرکتکنندگانی که حالتهای عاطفی مثبتی را تجربه میکردند، مانند خیره شدن به چشمها، لبخند زدن، با هم خندیدن، یا به اشتراک گذاشتن جزئیات صمیمی، فعالسازی بیشتری در قشر پیشانی قطبی (FPC) - منطقهای که در پردازش پاداش و ارزشگذاری عاطفی دخیل است - و vmPFC - یک گره کلیدی برای اجتماعی نشان دادند.
مطمئناً درک اینکه آیا عشق می تواند دقیقاً دستکاری شود یا خیر، هنگام ارزیابی ساختارهای نظری مختلف مربوط به رفتار، احساسات و فرآیندهای تصمیم گیری انسانی ضروری است. عشق، مانند هر پدیده پیچیده، شامل اجزای مختلفی است که به صورت پویا با هم تعامل دارند و به جای حالت ایستا، فرآیندی مداوم را ایجاد می کنند. اگرچه تلاشهایی برای کنترل احساسات و حفظ سلامت شخصی از طریق تکنیکهایی مانند ذهن آگاهی، درمان شناختی-رفتاری و بیوفیدبک انجام شده است، در حال حاضر هیچ شواهد قطعی وجود ندارد که نشان دهد عوامل خارجی میتوانند شدت، مدت یا جهت محبت واقعی را به طور قابل توجهی تغییر دهند. عاشقان در زیر، نقدهای رایج در مورد دستکاری بالقوه عشق را بیان میکنم و در مورد اینکه چگونه درک فعلی ما از این ادعا پشتیبانی میکند، بحث میکنم.
1. انتظارات فرهنگی: داستان ها و افسانه های عاشقانه در فرهنگ های مختلف طیف وسیعی از انتظارات را در مورد آنچه که روابط سالم و مطلوب را تشکیل می دهد منعکس می کند. برخی فرهنگها بر تکهمسری تأکید میکنند، در حالی که برخی دیگر، چند همسری، قرار ملاقات بدون تعهد یا حتی ترتیبات ازدواج آزاد را تشویق میکنند. در حالی که افرادی که تصمیم میگیرند خود را با این ارزشها هماهنگ کنند ممکن است رضایت و رضایت پیدا کنند، این لزوماً به این معنا نیست که خود عشق قابل کنترل یا قابل پیشبینی شده است. علاوه بر این، برخی از شخصیتهای تاریخی به دلیل انتخابهای غیر متعارف عاشقانه خود با پیامدهای شدیدی مواجه شدهاند که نشان میدهد نباید به پایبندی دقیق به هنجارهای فرهنگی به عنوان راهنمای قابل اعتماد برای کنترل عشق اعتماد کرد.
2. تکنیک های تنظیم عاطفی: چندین رویکرد روانشناختی با هدف کاهش تأثیر احساسات منفی مانند غم و اندوه، حسادت یا احساس گناه بر روابط عاشقانه انجام می شود. این روش ها شامل درمان شناختی-رفتاری (CBT)، مواجهه درمانی و مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی (MBI) می باشد. علیرغم اثربخشی آنها در کاهش پریشانی و بهبود سلامت روان کلی، یافته های تحقیق نشان می دهد که این راهبردها عشق را به طور کامل حذف نمی کنند، بلکه به عنوان ابزاری برای مدیریت تظاهرات آن در زمینه های خاص عمل می کنند. به عنوان مثال، CBT می تواند به افراد کمک کند تا الگوهای فکری ناسازگاری را که منجر به تعارض یا آسیب در رابطه آنها می شود، شناسایی و به چالش بکشند، و در نهایت به آنها اجازه می دهد تا از نوسانات و احساسات طبیعی که مشخصه بیشتر زندگی عاطفی انسان هستند، قدردانی کنند .
3. مداخلات زیست پزشکی: درمانهای پزشکی طراحی شده برای رسیدگی به تفاوتهای فردی در عملکرد انتقالدهندههای عصبی و مدیریت استرس، مانند داروهای ضد افسردگی، داروهای ضد تشنج، مسدودکنندههای بتا و مهارکنندههای انتخابی بازجذب سروتونین (SSRIs)، در بهبود خلق و خو، کیفیت خواب تاثیرگذار بوده است. و تعامل اجتماعی در بیماران مبتلا به شرایط مختلف مربوط به عشق. با این حال، ناشناخته باقی می ماند که آیا این عوامل دارویی می توانند شراکت های عاشقانه را در برابر نیروهایی که احساسات و انگیزه های ما را شکل می دهند آسیب ناپذیر کنند یا خیر. علاوه بر این، پیشرفتها در تحقیقات ژنتیکی ممکن است بینشهای جدیدی را در مورد مکانیسمهای مولکولی زیربنای عشق نشان دهد و فرصتهایی را برای درمانهای هدفمند آینده که قادر به تأثیرگذاری بر جنبههای خاص رشد و بیان عاشقانه هستند، فراهم کند.
4. انتخاب شخصی و اصالت: عشق عمیقاً در شکل گیری هویت فردی و ابراز واقعی خود ریشه دارد. افراد به طور منحصر به فردی در موقعیتی قرار می گیرند که حس ارتباط و سازگاری خود را با فرد دیگری بر اساس ارزش ها، اهداف، علایق و ویژگی های منحصر به فرد مشترک تعریف کنند. در حالی که ممکن است زوجها به دنبال ویژگیها و ویژگیهای مکمل برای افزایش رفاه عاطفی خود باشند، هیچ مبنای علمی برای این ادعا وجود ندارد که فشارها یا دستکاریهای بیرونی میتواند شریک زندگی را وادار به کنار گذاشتن اصالت یا ایجاد هماهنگی مصنوعی کند. در عوض، توانایی ارزش گذاری برای ارتباط صادقانه، آسیب پذیری و احترام در یک رابطه به عنوان پایه ای قوی برای حفظ عشق واقعی و شادی طولانی مدت عمل می کند.
5. دیدگاه تکاملی: دیدگاه داروینی نشان می دهد که عشق از غرایز بقا، تولید مثل و انتخاب جنسی ناشی می شود - فرآیندهای بیولوژیکی که انسان ها را به ایجاد ارتباطات عاطفی عمیق در طول زمان سوق داده است. این توضیح تکاملی بر پیچیدگی و سازگاری روابط عاشقانه انسانی تأکید می کند که دائماً در پاسخ به شرایط متغیر و فشارهای محیطی تکامل می یابد. در حالی که ممکن است گرایش های ذاتی به انواع خاصی از تعاملات وابستگی وجود داشته باشد، تلاش برای دستکاری عشق صرفاً بر اساس مفاهیم از پیش تعیین شده اخلاق، منطق یا اخلاق، با توجه به مجموعه وسیعی از متغیرهای دخیل در رفتار و تجربه انسانی، احتمالاً بیهوده باقی می ماند.
به طور خلاصه، علیرغم تلاشهای گسترده برای درک و کنترل پویایی عشق، شواهد کمی برای حمایت از این ایده وجود دارد که میتوان محبت واقعی را بهطور قابل اعتمادی با استفاده از ابزارهای متعارف تغییر داد. در عوض، عشق یک پدیده عاطفی ذاتا ذهنی، وابسته به زمینه و چندوجهی است که به بهترین وجه به عنوان یک جزء جدایی ناپذیر از رشد شخصی، انعطافپذیری عاطفی و ارتباط اجتماعی درک میشود.