بررسی کتاب مغازه جادویی

نقد و بررسی کتاب مغازه جادویی اثر جیمز دوتی را در این پست بررسی خواهیم کرد.

1402-10-17 16:06:28 - تارا

نقد و بررسی کتاب مغازه جادویی

کتاب مغازه جادویی The majic shop نوشته جیمز دوتی James Doty است که اخیرا تبدیل به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های داستان در جهان شده است. علت استقبال چشمگیر مخاطبان این کتاب، گروه BTS است. گروه موزیک بی.تی‌.اس یک گروه پرطرفدار موسیقی در جهان و به خصوص میان نوجوانان است که سبک Kpup یا پاپ کره‌ای را ارائه داده‌اند.

به دلیل درخشش این گروه موزیک و طرفداران پرشمار و پرپاقرصش هر بار که بی.تی.اس کتاب معرفی می‌کند یا از محتوای آن کتاب در آهنگ‌هایش استفاده می‌کند به شدت روی فروش و اقبال آن تاثیر می‌گذارد و ظرف مدت کوتاهی تبدیل به پرسرچ‌ترین کتاب در موتورهای جستجوگر می‌شود. کتاب مغازه جادویی داستان واقعی زندگی نویسنده‌اش -که جراح مغز و اعصاب نیز هست- است و این شانس را پیدا کرده پس از معرفی توسط گروه بی.تی.اس به یکباره به صدر لیست پرفروش‌های نیویورک‌ تایمز، آمازون و البته مغازه‌های کتابفروشی در سراسر جهان شود.


خلاصه کتاب مغازه جادویی

"این کتاب داستان قابل توجه تلاش یک جراح مغز و اعصاب برای کشف راز پیوند بین مغز و قلب ما را بیان می‌کند. از لحظه‌ای در کودکی او که یک عمل ساده مسیرزندگی او را تغییر می‌دهد و وارد مغازه جادویی روث می‌شود.

آغاز این کتاب لحظه پرتنش و پر اضطراب جراحی مغز یک کودک توسط جیمز است. او درگیر جراحی مغز یک کودک است تا توموری سرطانی را از مغز او خارج کند اما در حین همین عمل است که ذهن جیمز به دوران کودکی پرفراز و نشیب خودش برمی‌گردد. دورانی که به خاطر فقر شدید خانواده و نابسمانی در روابط خانوادگی دورانی بسیار سخت برای او بوده است اما یک ملاقات غیرمنتظره و آشنایی با یک مغازه عجیب کل داستان زندگی‌اش را تغییر می‌دهد.

او در مغازه روث با چیزهایی عجیب و غریب و گویی جادویی روبرو می‌شود و درمان ترس‌ها و خشم و افسردگی‌اش را میان خرت و پرت‌های این مغازه پیدا می‌کند.


موضوع کتاب مغازه جادویی

همانظور که گفتیم این رمان به نوعی یک خودزندگی‌نامه است که جیمز دوتی در تلاشی ادبی به توصیف وقایع کودکی و بزرگسالی‌اش و البته لایه‌های روانی‌اش در آن پرداخته است. جیمز دوتی این داستان را مسیری برای پیدا کردن درمان رنج‌های کودکی و یادگیری خودمراقبتی قرار داده است.

می‌توان گفت خواننده کتاب مغازه جادویی علاوه بر یک داستان پرکشش و خواندنی با یک اثر روانشناختی روبرو می‌شود. داستانی که می‌خواهد به او یاد بدهد برای داشتن حال بهتر در زندگی توامان به منطق و احساسات نیاز است و عقل و احساس کنار همدیگر می‌توانند تصویر بهتری از زندگی ما بسازند.

جیمز دوتی همراه با این داستان دست به آسیب‌شناسی، آسیب‌های خانوادگی و سرخوردگی‌های ناشی از آن پرداخته و ضمن جسارت در پرداختن به رنج‌های خویش دیگران را نیز به بازخوانی رنج‌هایشان دعوت کرده است.


چرا باید کتاب مغازه جادویی را بخوانیم؟

چون نویسنده در پرداختن به لایه‌های دست‌نیافتنی روح و کنکاش در رنج‌های کودکی می‌تواند دلیل مهمی برای خواندن این کتاب باشد.

با خواندن مغازه جادویی علاوه بر همراهی با یک اثر داستانی جذاب و خواندنی به کشف بخش‌های ناشناخته‌ روحتان نیز سرک می‌کشید و راه‌هایی برای رهایی از رنج‌های دور و قدیمی‌تان پیدا می‌کنید.

در بخشی از کتاب مغازه جادویی می‌خوانیم:

«وقتی پوست سر از جمجمه جدا می‌شود، صدای خاصی می‌دهد. مثل چسبی که باز می‌شود. صدا، بلند و عصبانی و کمی ناراحت کننده است. در دانشکده پزشکی، کلاسی وجود ندارد که بو و صدای جراحی مغز را یاد دهد. اما کاش یاد می‌دادند. وزوز سنگین مته‌ای که جمجمه را می‌شکافد.اره استخوانی که حکاکی می‌کند و اتاق عمل را با بوی خاک اره تابستانی پر می‌کند. صدای بلند و اکراه آمیزی که جمجمه هنگام بلند شدن از سطح دورا، کیسه ضخیمی که مغز را می‌پوشاند و آخرین مدافع مغز در برابر دنیای خارج محسوب می‌شود، از خود تولید می‌کند. قیچی به آرامی، دورا را برش می‌دهد.

وقتی مغز نمایان می‌شود، می‌توانید حرکت موزون آن با ضربان قلب را ببینید و حتی گاهی صدای ناله اعتراض‌آمیزش را بشنوید که گویی از برهنگی و آسیب‌پذیری‌اش شاکی است و از اینکه اسرارش زیر نور چراغ‌های سنگین اتاق عمل، در معرض دید همگان قرار گرفته است می‌غرد. پسرک در روپوش بیمارستان، کوچک و ریزنقش به نظر می‌رسد و گویی تخت انتظار می‌خواهد او را ببلعد. «مامان بزرگم برای من دعا کرده. برای تو هم دعا کرده.» صدای دم و بازدم سنگین مادرش را از کنار تخت می‌شنوم.

می‌دانم که سعی دارد به خاطر پسرش شجاع باشد. به خاطر خودش. شاید حتی به خاطر من. دستم را میان موهای پسرک می‌کشم. قهوه‌ای و بلند است و هنوز به موی بچه‌های خردسال شبیه است. از تولد امسالش برایم می‌گوید. «قهرمان، دوست داری باز اتفاقات امروز رو برات توضیح بدم یا آماده‌ای؟» وقتی او را قهرمان و رفیق صدا می‌کنم، خوشش می‌آید. «من می‌خوابم. تو اون چیز زشت رو از تو سرم می‌کشی بیرون تا دیگه درد نگیره. بعد مامان و مامان بزرگ رو می‌بینم.»

ادامه مطالب