زندگینامه لئوناردو داوینچی

زندگینامه لئوناردو داوینچی از بدو تولد تا لحظه مرگ او

1402-09-02 19:57:09 - ارامیس

زندگینامه لئوناردو داوینچی

لئوناردو داوینچی یک دانشمند، نقاش، مجسمه‌ساز، معمار، موسیقی‌دان، مهندس، مخترع، آناتومیست، زمین‌شناس، نقشه‌کش معماری، گیاه‌شناس و نویسنده ایتالیایی در دوره رنسانس بود. I ‏(۱۴/۱۵ آوریل ۱۴۵۲ – ۲ مه ۱۵۱۹)

لئوناردو معمولاً به عنوان نمونهٔ بارز یک مرد رنسانس شناخته می‌شود. داوینچی، از مشهورترین و تاثیرگذارترین چهره‌های دوره رنسانس محسوب می‌شود که بسیار جلوتر از زمانه خود بود. داوینچی نه‌تنها یک هنرمند بزرگ به‌شمار می‌رفت، بلکه متفکری بی‌نظیر و دانشمندی بزرگ محسوب می‌شد که اختراعات متنوعی را در آن دوره به نام خود ثبت کرد.

داوینچی را شخصی آرام، مهربان، محجوب و دارای رفتاری ظریف توصیف کرده‌اند. به گفته منابع، او در مراقبت شخصی بسیار سخت‌گیر بود، ریش‌هایش را در سنین بالا مرتب نگه می‌داشت و برخلاف سبک زمانه خود، لباس‌های رنگارنگ می‌پوشید.


دوران کودکی داوینچی

لئوناردو داوینچی در سال ۱۴۵۲ در یک روستای توسکانی زاده شد. او فرزند نامشروع یک ثروتمند، با نام پیرو فرانسیسو دی انتونیو داوینچی و یک زن دهقان به نام کاترین بود. پدر و مادر داوینچی با یکدیگر ازدواج نکرده بودند؛ به این جهت لئوناردو داوینچی فرزندی قانونی محسوب نمی‌شد.

در مورد دوران کودکی لئوناردو اطلاعات زیادی در دست نیست. او ۵ سال اول زندگی خود را با مادرش گذراند، سپس مادرش با مرد دیگری ازدواج کرد و لئوناردو مجبور شد به نزد پدرش بازگردد و با خانواده پدریش در سال ۱۴۵۷ نزد پدربزرگ، مادربزگ و عمویش زندگی کرد.

پدر او با یک دختر شانزده ساله ازدواج می‌کند، همسر دوم پدرش لئوناردو را خیلی دوست می‌داشت اما در سن جوانی درگذشت.

پدر داوینچی بعد از آن، دوبار دیگر ازدواج کرد و در آخرین ازدواج خود، صاحب ۱۲ فرزند شد. داوینچی به‌طور کلی ۱۷ خواهر و برادر ناتنی داشت که ۱۲ نفر از آن‌ها از جانب پدر و پنج‌ نفر از آن‌ها از سمت مادر او بودند. خواهرها و برادرهای او فاصله سنی بسیار زیادی با داوینچی داشتند و این موضوع سبب شد که نتواند ارتباط صمیمانه‌ای با آن‌ها برقرار کند.

لئوناردو آموزش ابتدایی را در فلورانس فرا گرفت؛ اما هیچ آموزش رسمی دیگری بیشتر از خواندن، نوشتن و ریاضیات اولیه ندید. او مطالعات خود را به‌طور خصوصی ادامه داد؛ همچنین استعداد هنری‌اش نیز از همان ابتدا مشهود شد و پدرش در راه رشد این استعداد از او پشتیبانی کرد.


دوران نوجوانی لئوناردو داوینچی

در اواسط دهه ۱۴۶۰، خانواده لئوناردو به فلورانس که در آن زمان مرکز تفکرات و فرهنگ اومانیستی مسیحی بود، نقل مکان کرد حدوداً ۱۴ ساله بود که او را به عنوان گارتزونه (شاگرد پسر) به هنرکده آندرئا دل وروکیو که از نقاشان و مجسمه‌سازان برجسته فلورانس درآن زمان بود، فرستادند .

این همزمان شد با درگذشت مجسمه‌ساز معروف دوناتلو که استاد وروکیو نیز بود . لئوناردو در سن ۱۷ سالگی کارآموز وروکیو شد و به مدت هفت سال از او تعلیم دید. دومنیکو گرلاندایو، پیترو پروجینو، ساندرو بوتیچلی و لورنزو دی کردی از جمله دیگر نقاشان مشهوری هستند که در این هنرکده کارآموز بودند یا به طریقی با آن ارتباط داشتند.

آنجا با رموز فنی ریخته‌گری و کارهای فلزی آشنا شده و آموخته‌است که چگونه با مطالعه و مشاهده دقیق مدل‌های برهنه و پوشیده، تابلوها و تندیس‌هایی را پدیدآورد. شمار زیادی از نقاشان و پیکرتراشان خوب، از هنرآموزان کارگاه موفق «وروکیو» بودند، ولی «لئوناردو» بسیار بهتر از یک نوجوان با استعداد بود، به گونه‌ای که در هفده سالگی در کار پیکر تراشی و سایر امور مربوط به آن به استاد ماهری تبدیل شده بود و قادر بود ابزارهای پیچیده و ماشین‌های مورد نیاز را پدیدآورد.

او همچنین به پژوهش دربارهٔ گیاهان و جانوران مختلف پرداخت تا بتواند از آن‌ها در تابلوهایش استفاده کند؛ علاوه بر این، دانش گسترده‌ای دربارهٔ نورشناسی، ژرفا نمایی و استفاده از رنگ‌ها کسب کرد. چنین آموزشی کافی بود که از هر نوجوان با استعدادی یک هنرمند برجسته بسازد. او پس از اتمام آموزش به شهر میلان رفت.

در سال ۱۴۷۲ به گروه داروفروشان لوقا پیوست، چون این گروه در امر پزشکی و کالبد شکافی مهارت داشتند. پس داوینچی می توانست به راحتی اجزای داخلی بدن را بشناسد. ۶ سال بعد شورای شهر از داوینچی خواستند تا محل عبادت سان برناردو در کاخ وکیو را نقاشی کند، ولی او این پیشنهاد را قبول نکرد.


دوران اوج و درگذشت لئوناردو داوینچی

نمود مکانی که رافائل و میکل آنژ در آنجا فعالیت داشتند. در اکتبر ۱۵۱۵ فرانسوای اول (François premier پادشاه فرانسه، میلان را به تسخیر خود درآورد. در دسامبر همان سال لئوناردو به نزد فرانسوای اول و پاپ لئون دهم فراخوانده شد. به لئوناردو سفارش جدیدی برای ساخت یک شیر مکانیکی داده شد، شیری که می‌توانست به طرف جلو گام بردارد و قفسه سینه‌اش را باز کرده و خوشه‌ای از گل‌های سوسن را نمایان سازد. در سال ۱۵۱۵ به خدمت فرانسوا درآمد و در خانه‌ای ییلاقی در کلوس لوس در نزدیکی اقامتگاه سلطنتی جای گرفت.

او سه سال پایانی عمر خویش را به همراه فرانچسکو ملزی شاگردش در آنجا گذرانید و حقوقی معادل هزار اسکودی (واحد پول آن زمان در ایتالیا) دریافت می‌کرد. دا وینچی در روز دوم ماه مه سال ۱۵۱۹ در حالی که تبدیل به یکی از دوستان صمیمی فرانسوا شده بود در کلوس لوس درگذشت.

اساری این‌گونه می‌نویسد که پادشاه سر دا وینچی را در هنگام مرگ در آغوش گرفت هرچند که این داستان عاشقانه و رومانتیک که بسیار باب طبع فرانسویان و بسیاری از هنرمندان است بیشتر به افسانه شبیه‌است تا واقعیت. واساری همچنین می‌نویسد که دا وینچی به هنگام مرگ تقاضای حضور یک کشیش برای اعتراف به گناهان می‌کند. بر طبق خواستهٔ او شصت فقیر تابوت او را حمل می‌کنند.

او در کلیسای سنت هابرت تدفین می‌شود. ملزی به عنوان وارث او شناخته می‌شود و تمامی پول‌ها، نقاشی‌ها، وسائل و دیگر آثار او به ملزی تعلق می‌گیرد. البته لئوناردو شریک قبلی و قدیمی‌اش، سالای و همچنین خدمتکارش را فراموش نکرد و به هرکدام از آن دو، نصف تاکستان خویش را بخشید.


راز های زندگی لئوناردو داوینچی

• در طول زندگی لئوناردو، آن‌گونه که وازاری توصیف کرده‌است، توانایی‌های خارق‌العاده او در اختراع، «زیبایی ظاهری ممتازش»، «الطاف بی‌نهایتش»، «نیرو و سخاوت زیادش»، «روحیه شاهانه و وسعت عظیم ذهنش»در کنار دیگر ابعاد زندگی‌اش باعث ایجاد کنجکاوی در دیگران می‌شد. یکی از این ابعاد، علاقه‌اش به حیوانات بود. او بنا به گفته وازاری پرندگان محبوس در قفس‌ها را می‌خرید و آزاد می‌کرد و نیز احتمالاً گیاهخوار بود .

داوینچی دوستان زیادی داشت که امروزه در زمینه کاری خود یا به دلیل اهمیت تاریخیشان شناخته شده هستند. از جمله آن‌ها، لوکا پاچیولی بود .

که در دهه ۱۴۹۰ م با همکاری او کتاب در باب تناسب الهی را تألیف کرد. به نظر می‌رسد که لئوناردو، جدا از دوستی‌اش با سیسیلیا گالرانی و خواهران د اِسته (ایزابلا و بئاتریس)، هیچ دوستی نزدیکی با زنان نداشته‌است. از ایزابلا د اِسته به عنوان تنها زنی که شناخت نسبتاً کاملی نسبت به او داشت نامبرده می‌شود.

نقل است داوینچی در سفری به همراه ایزابلا به منتووا، از او پرتره‌ای کشید که به نظر می‌رسد قرار بود طرح اولیهٔ یک نقاشی باشد اما هم‌اکنون گم شده‌است.

• گذشته از دوستی و روابط او با دوستانش، داوینچی زندگی خصوصی خود را پنهان نگه داشته بود. گرایش‌های جنسی او موضوعی برای طنز، تجزیه و تحلیل و حدس و گمان بوده‌است. این موضوع در اواسط قرن ۱۶ شکل گرفت و در قرون ۱۹ و ۲۰ دوباره احیا شد. مهم‌ترین پژوهش در این باب توسط زیگموند فروید در اثری به نام داوینچی، خاطره‌ای از کودکی او انجام شده‌است. صمیمی‌ترین روابط زندگی لئوناردو، احتمالاً با شاگردانش سِلای و ملتزی بوده‌است.

ملتزی در نامه‌ای به برادران لئوناردو جهت آگاه‌کردن آنان از مرگ او، می‌نویسد که داوینچی رابطه‌ای عاشقانه و پرشور با آن دو شاگردش داشته‌است. از قرن ۱۶ ادعاهایی مبنی بر اینکه روابط دارای ابعادی جنسی و شهوانی نیز بوده‌اند، وجود داشته‌است. اسناد دادگاهی مربوط به سال ۱۴۷۶، زمانی که لئوناردو ۲۴ ساله بود، وجود دارد که نشان می‌دهد او به همراه ۳ مرد جوان دیگر به «لواط» با یک مرد تن‌فروش متهم شده‌است. آن‌ها به دلیل نبود مدارک کافی تبرئه شدند اما از آنجا که یک نفرشان (لیوناردو د تورنابونی) از افراد نزدیک به لورنتزو د مدیچی بود، حدسیاتی وجود دارد که خانواده مدیچی از نفوذ خود در فلورانس برای تبرئه آنان استفاده کردبوده‌ .

از آن تاریخ به بعد بحث‌های زیادی پیرامون همجنس‌گرا بودن داوینچی و تأثیر گرایش جنسی او بر آثارش که در حالت دوگانهٔ مردانه و زنانه و شهوت مشهود در تابلوی یحیی تعمید دهنده، باکوس و دیگر آثار اروتیک او تجلی یافته، شکل گرفته‌است.

جیان جیاکومو کاپورتی د اورنئو یا همان سالای از سال ۱۴۹۰ همراه با دا وینچی زندگی می‌کرد. تنها پس از گذشت یک سال از پیوستن سالای به دا وینچی، او لیستی از خرابکاری‌ها و تخطی‌های سالی فراهم کرد. لئوناردو او را دزد دروغگو کله‌شق و دله خطاب کرد. پس از اینکه او دست کم پنج بار با پول‌های دا وینچی فرار و آن‌ها را صرف کارهایی همچون خرید لباس کرد. اما با این حال دا وینچی همواره نسبت به سالای رفتاری بسیار محبت‌آمیز داشت. سالای به مدت سی سال همراه با او زندگی کرد.

سالای تعدادی از نقاشی‌های خود را به نمایش گذاشت هرچند که جورجو وازاری یکی از نقاشان معروف ایتالیا عقیده داشت که دا وینچی فنون نقاشی را به خوبی به او آموخته‌است .

اما کارهای سالای نسبت به کارهای دیگر شاگردان دا وینچی از خلاقیت هنرمندانهٔ کمتری برخوردار بود. در سال ۱۵۱۵ او مدل کاملاً برهنه‌ای از مونا لیزا را کشید و نام ان را مونا وانا نهاد.

سال ۱۵۰۵، لئوناردو دا وینچی شاگرد دیگری را به نام کنت فرانسیسکو ملزی اختیار نمود. کسی که ادعا می‌شود محبوب‌ترین شاگرد در نزد وی بوده‌است.

او به همراه دا وینچی به فرانسه مسافرت کرد و تا آخر عمر دا وینچی در کنار او باقی‌ماند. پس از مرگ دا وینچی تمامی کارهای او به ملزی رسید و او از آن‌ها به خوبی نگهداری کرد.


نقاشی های لئوناردو داوینچی

• تابلو مونالیزا

«مونالیزا» یا «لبخند ژوکوند» قطعا مشهورترین نقاشی ای است که همه مان می شناسیم، این نقاشی رنگ روغن است که بر روی بومی به جنس چوب سپیدار کشیده شده است، در این تابلو بانویی به تصویر کشیده شده که لبخندی رمزآلود بر لب دارد و در واقع اسرار آمیز بودن این لبخند از دلایل مهم شهرت مونالیزا است. داوینچی برای کشیدن تابلوی مونالیزا از سال ۱۵۰۳ آغاز به کار کرد و اتمام آن چند سال به طول انجامید.

در این تابلو بر خلاف آثار دیگر آن دوران، از هیچ زیورآلاتی و یا لباس فاخری استفاده نشده است، لباس ساده می باشد و تنها نقش و نگارهای ریزی روی یقه دارد تا تمام توجه مخاطب به صورت جلب شود.

نظرات متفاوتی در ارتباط با این اثر ماندگار وجود دارد،

برخی بر این باورند که لئوناردو داوینچی برای کشیدن این اثر ماندگار از یک مدل مرد، تصویر خود در آیینه و یا صورت مادرش استفاده کرده است.

بعضی اعتقاد دارند که دو ستون نیز در اطراف صحنه ی پشت بانو نیز وجود داشته برخی هم می گویند پس از تکمیل شدن تابلو داوینچی به خاطر قاب بندی اثرش دو نیم دایره را ترسیم کرده است.

محل نگهداری تابلوی مونالیزا درموزه لوور، پاریس است.

این اثر یک بار دزدیده و پس از گذشت دو سال در زادگاه خود یعنی فلورانس دیده شد، تا اینکه دوباره به موزه لوور بازگردانده می‌شود.

یک بار هم شخصی اقدام به پاشیدن اسید به قسمت پایینی تابلو کرد که مرمت اثر سال‌ها به طول انجامید.

روی هم رفته با اینکه بسیاری از قسمت‌های این تابلو به مرور زمان خراب و یا دوباره نقاشی شده‌، شخصیت اصلی نقاشی همچنان حفظ شده است.


• تابلو شام اخر

دیوار نگاره ی «شام آخر» یکی دیگر از آثار لئوناردو داوینچی است که روزهای پایانی زندگانی حضرت مسیح را به تصویر کشیده در حالیکه از حواریانش به او خیانت خواهد کرد که بر پایه ی کتاب یوحنا، باب ۱۳ آیه ی ۲۱ است. شام آخر یکی از با ارزشترین و مشهورترین نقاشی‌های جهان است.

داوینچی این نگاره را برای فرمانروای حامی خود یعنی دوک لودوویچو اسفورتزا کشید که حدود ۳سال به طول انجامید.

شام آخر عنوان غمگین ترین اثر هنری جهان را نیز به خود اختصاص داده است.

شخصیت های ناتانائیل، یعقوب پسر حلفا، اندریاس، یهودا اسخریوطی، یهودا، یوحنا، عیسی توما، یعقوب پسر زبدی، فیلیپ، متی، تادئوس و شمعون قانوی در این اثر طراحی شده اند.

محل نگهداری نسخه ی اصلی این تابلو در موزه ی لوور پاریس می باشد.


• مرد ویترویین

نقاشی مرد ویتروویی لئوناردو با قلم و جوهر از یکی از یادداشت‌هایی است که او در سال‌های بلوغ در دست داشت. همراه با یادداشت هایی است که با خط آینه ای نوشته شده اند، در مورد نسبت های ایده آل انسانی که معمار رومی ویتروویوس در کتابی درباره معماری از قرن اول پیش از میلاد آورده است.

این نقاشی نظریه ویتروویوس را نشان می‌دهد که انسان ایده‌آل می‌تواند در یک دایره و یک مربع، دو شکل غیرقابل تطبیق قرار گیرد. لئوناردو این مفهوم را با کشیدن یک پیکره مرد در دو حالت روی هم قرار داده بود – یکی با دست‌های کشیده تا در یک مربع و دیگری با پاها و دست‌هایش که به صورت دایره‌ای باز شده بودند. این اثر نه تنها تلاش لئوناردو را برای درک متون مهم، بلکه تمایل او به گسترش آنها را نیز نشان می‌دهد .

او اولین کسی نبود که مفاهیم ویتروویوس را به تصویر کشید، اما نقاشی او بعداً به نمادین ترین نقاشی تبدیل شد، تا حدی به این دلیل که ترکیب آن از ریاضیات، فلسفه و هنر نمادی مناسب از رنسانس به نظر می رسید. این نقاشی اکنون در گالری دل آکادمی، ونیز نگهداری می‌شود، جایی که معمولاً در معرض نمایش نیست، اما در یک آرشیو تحت کنترل آب و هوا نگهداری می‌شود.


• باکره صخره ها

بر اساس شواهد سبکی، بسیاری از محققان نقاشی باکره صخره ها در لوور را اولین نقاشی از دو نقاشی لئوناردو از یک افسانه آخرالزمان می دانند که در آن خانواده مقدس هنگام فرار به مصر از قتل عام هیرودیس با سنت جان باپتیست ملاقات می کنند. بی گناهان لئوناردو درگیر سالها دعوای حقوقی با Confraternity of Immaculate Conception بود که این کار را سفارش داد و این اختلاف در نهایت باعث شد که لئوناردو نسخه دیگری از این موضوع را در مورد سال ۱۵۰۸ ترسیم کند که اکنون در گالری ملی لندن نگهداری می شود.

اولین نقاشی راه هایی را نشان می دهد که لئوناردو در رنسانس عالی آغاز شد. نقاشی‌های اولیه این دوره اغلب چهره‌هایی را در چینش‌های خطی، مجزا از یکدیگر و از نظر فرم سفت به تصویر می‌کشیدند. اما در باکره صخره‌ها، پیکره‌های مریم باکره، مسیح کودک، جان شیرخوار و یک فرشته در ترکیبی هرمی چیده شده‌اند و نه تنها به طور متقاعدکننده‌ای فضایی را اشغال می‌کنند، بلکه از طریق حرکات و حرکات با یکدیگر تعامل دارند.

نگاه ها مریم جوانی در یک منظره سنگی مرموز روی زمین نشسته است، نه بر تختی که بسیاری از نقاشی های اوایل رنسانس او را به تصویر می کشند. بدن او دارای حرکت است – به نظر می رسد وقتی سرش را به طور محافظ به سمت جان شیرخوار خم می کند، که در سمت چپ به نماز زانو می زند، تکان می خورد و به نظر می رسد که او را به سمت کودک مسیح در سمت راست می برد.

عیسی نیز به نوبه خود، یوحنا را به عنوان فرشته ای برکت می دهد، که در حالتی پیچیده از پشت دیده می شود، به سمت یحیی اشاره می کند و به طور غیر قابل کشف به بیرون به بیننده نگاه می کند. لئوناردو همچنین به طور مشخص دال‌های مقدس سنتی – هاله‌هایی برای مریم و مسیح و عصایی برای یوحنا – را حذف کرد تا خانواده مقدس کمتر الهی و انسانی‌تر به نظر برسد.


• سر یک زن

Head of a Woman، قلم موی کوچکی که با رنگدانه طراحی شده است، زن جوانی را با سر کج و چشمانش به پایین نشان می دهد. حالت او یادآور مریم باکره در کتاب باکره صخره‌های لئوناردو است و نشان می‌دهد که این نقاشی ممکن است به عنوان یک الگو عمل کرده باشد. نام مستعار نقاشی، La scapigliata، به «ژولیده» ترجمه شده و به تارهای موی زن جوان اشاره دارد. پیچک‌ها و شانه‌های طرح‌دار با چهره بسیار تکمیل شده تضاد دارند، جایی که لئوناردو به آرامی از ویژگی‌های ظریف زن، از پلک‌های سنگین گرفته تا لب‌های لطیف‌اش، الگوبرداری کرد. این ابزار سیال کار لئوناردو را نشان می‌دهد، که هم از طراحی رسا برای ایجاد فرم و هم از لایه‌بندی کنترل‌شده برای ارائه جزئیات استفاده می‌کند.


ادامه مطالب