تأثیر جنگها یا بحرانها بر ورزش
ورزش، در ذات خود، مفهومی فراتر از رقابت بدنی یا کسب مدال است. از دیرباز، رقابتهای ورزشی فرصتی برای گفتوگو، صلح، همزیستی و نمایش اتحاد در میان ملتها فراهم کردهاند؛ جایی که مرزهای جغرافیایی، سیاسی و زبانی محو میشوند و انسانها تنها با معیار تلاش، مهارت و پشتکار سنجیده میشوند. اما این تصویر ایدهآل، همواره در برابر یک واقعیت تلخ آسیبپذیر بوده است: جنگها، ناآرامیهای سیاسی و بحرانهای انسانی.
1404-05-17 19:03:39 - Mahyar
در دنیایی که هنوز گرفتار درگیریهای منطقهای، تهاجمهای نظامی، تبعیضهای نژادی و فشارهای ایدئولوژیک است، ورزش نیز به ناچار از این شرایط تأثیر میپذیرد. در طول تاریخ، بارها دیدهایم که ورزشکاران قربانی سیاست شدهاند، رقابتهای بینالمللی تحریم شدهاند، پرچمها ناپدید شدهاند و رویاهای فردی و ملی بهخاطر تصمیمات سیاسی درهمشکستهاند. جنگها نهتنها زیرساختهای ورزشی را نابود میکنند، بلکه روحیه، امنیت، و حتی جان ورزشکاران را به خطر میاندازند.نمونهی بارز این وضعیت، جنگ روسیه و اوکراین است که از سال ۲۰۲۲ بهطرز آشکاری جهان ورزش را درگیر خود کرده است. از محرومیت روسیه از بسیاری از مسابقات جهانی گرفته تا سرنوشت نامعلوم ورزشکارانی که بین وطندوستی و امنیت شخصی گرفتار شدهاند، همه نشان میدهد که بحرانهای سیاسی چگونه به عمق میدانهای ورزشی نفوذ میکنند. از سوی دیگر، ناآرامیهای مزمن در منطقهی خاورمیانه – از جنگ داخلی سوریه و درگیریهای غزه گرفته تا سقوط افغانستان و بحران یمن – نیز تأثیرات عمیقی بر زندگی ورزشکاران آن کشورها گذاشتهاند، بهویژه زنان ورزشکاری که در کنار ویرانی و تبعیض، با فشارهای فرهنگی و ساختاری مضاعف مواجهاند.در شرایطی که شعار «ورزش باید از سیاست جدا باشد» بارها تکرار میشود، این پرسش مهم مطرح میگردد که آیا چنین جداسازیای واقعاً ممکن است؟ چگونه میتوان از ورزش بهعنوان نماد صلح جهانی سخن گفت، در حالیکه کشورهایی بهخاطر منازعات نظامی از رقابتها حذف میشوند، ورزشکارانی بهدلیل ملیت یا مذهب مورد تبعیض قرار میگیرند و دیگرانی حتی از ابتداییترین امکانات تمرینی نیز محروماند؟
این مقاله با نگاهی تحلیلی به برخی از مهمترین نمونههای امروزی – از جمله تأثیر جنگ اوکراین، وضعیت افغانستان و فلسطین سعی دارد تصویری واقعگرایانه از رابطهی پیچیدهی میان ورزش، جنگ و سیاست ارائه دهد. آیا در جهانی این چنین آشفته، ورزش میتواند صدای صلح باقی بماند؟ یا خود به ابزاری در نبردهای نرم و سخت تبدیل شده است؟
اوکراین – تعلیق، تبعیض یا حمایت؟
جنگ روسیه و اوکراین که از فوریهی ۲۰۲۲ آغاز شد، نهتنها ساختار سیاسی و اقتصادی اروپا و جهان را تحتتأثیر قرار داد، بلکه بهطرز قابلتوجهی عرصهی ورزش بینالمللی را نیز دچار تلاطم کرد. ورزش، که همواره بهعنوان عرصهای برای دیپلماسی نرم و تقابل مسالمتآمیز ملتها مطرح بوده، ناگهان با یک بحران بیسابقه مواجه شد: آیا باید کشور متجاوز را محروم کرد، یا ورزشکاران را از سیاست جدا دانست؟ این پرسش، هستهی اصلی جدالهای ورزشی در ماههای نخست تهاجم بود و تا امروز نیز پاسخ واحد و مشخصی برای آن وجود ندارد.بلافاصله پس از آغاز جنگ، نهادهای بینالمللی ورزشی از جمله فیفا (FIFA)، یوفا (UEFA)، کمیتهی بینالمللی المپیک (IOC) و بسیاری دیگر، تصمیماتی شدید و سریع اتخاذ کردند. تیمهای ملی روسیه و باشگاههای این کشور از تمام رقابتهای بینالمللی کنار گذاشته شدند. مسابقات لیگ قهرمانان اروپا که قرار بود در سنپترزبورگ برگزار شود، به پاریس منتقل شد. اسپانسرهای روسی از روی پیراهن تیمها حذف شدند. برخی ورزشکاران روس حتی به صورت فردی از حضور در رقابتها منع شدند، مگر اینکه تحت پرچم بیطرف به میدان بروند.این تصمیمات، هرچند در ظاهر در حمایت از اوکراین و محکومیت تهاجم نظامی روسیه اتخاذ شد، اما در عمل باعث شد بسیاری از ورزشکاران روسیه که هیچ نقشی در تصمیمگیریهای سیاسی کشورشان نداشتند، از ادامهی فعالیت حرفهای خود بازبمانند. بسیاری از آنها با بحران هویتی مواجه شدند: آیا باید در دفاع از کشورشان سکوت کنند یا در اعتراض به سیاستهای دولتشان حرف بزنند و احتمالاً آیندهی خود را به خطر بیندازند؟
از سوی دیگر، ورزشکاران اوکراینی نیز درگیر بحران انسانی و روانی شدیدی شدند. بسیاری از آنها مجبور به ترک خانه و کشور شدند، برخی در پناهگاهها و مناطق جنگزده زندگی کردند و حتی شماری از آنها جان خود را در حملات نظامی از دست دادند. فدراسیونهای ورزشی کشورهای اروپایی و آمریکایی تلاش کردند تا پناهگاههایی برای ورزشکاران اوکراینی فراهم کنند، آنها را در اردوهای تمرینی بپذیرند، یا زمینهی شرکتشان در مسابقات را—even بهصورت نمادین—فراهم آورند. حضور نمادین ورزشکاران اوکراینی در برخی رویدادهای جهانی، همراه با پرچمهای آبی و زرد و نمایشهای حمایتآمیز، به نقطهی تلاقی ورزش و همدلی انسانی تبدیل شد.با این حال، موضوع به همین سادگی نبود. در بسیاری از موارد، مرز بین حمایت و تبعیض، بسیار باریک شد. برخی ورزشکاران روس که با دولت مخالفت علنی کردند، همچنان مورد تحریم قرار گرفتند. در مقابل، کشورهایی که با روسیه روابط سیاسی نزدیکتری داشتند، این تحریمها را غیرمنصفانه و سیاسیکاری آشکار قلمداد کردند. ورزش، بهجای آنکه از سیاست فاصله بگیرد، به زمین بازی رقابتهای ژئوپولیتیکی تبدیل شد.از منظر روانشناسی ورزشی نیز این جنگ اثرات عمیقی برجا گذاشت. ورزشکارانی که خانه و خانوادهشان را از دست داده بودند، حالا باید با فشار رسانهای، اضطراب ناشی از بحران، و مسئولیت نمایندگی از کشوری آسیبدیده کنار میآمدند. برای مثال، تیم ملی فوتبال اوکراین در جریان مقدماتی جام جهانی ۲۰۲۲ با احساساتی فراتر از فوتبال به میدان آمد. آنها نهفقط برای صعود، بلکه برای امیدبخشی به مردم کشورشان میجنگیدند. این بار توپ فقط یک ابزار بازی نبود، بلکه نمادی از مقاومت و بقا بود.مسئلهی مهم دیگر، بحث بازگشت روسیه به صحنهی بینالمللی است. پس از گذشت بیش از دو سال، هنوز هیچ اجماع جهانی دربارهی زمان یا نحوهی بازگشت تیمهای روسیه به رقابتها وجود ندارد. کمیتهی بینالمللی المپیک در مواردی اجازه داده است که ورزشکاران روس تحت پرچم بیطرف در مسابقات حاضر شوند، اما این تصمیم نیز با واکنشهای تند از سوی برخی کشورها، بهویژه اوکراین، مواجه شده است. مخالفان معتقدند که حضور حتی بیطرفِ ورزشکاران روس، مشروعیت ضمنی به تهاجم میدهد؛ در حالیکه طرفداران این اقدام میگویند ورزشکاران نباید قربانی سیاستهای دولتی شوند. جنگ اوکراین بار دیگر این حقیقت را آشکار کرد که ورزش نمیتواند کاملاً از سیاست جدا باشد. وقتی کشوری به کشوری دیگر حمله میکند، وقتی انسانها بیخانمان یا کشته میشوند، وقتی استادیومها به پناهگاه تبدیل میشوند و کودکان بهجای زمین بازی در خرابهها میدوند، نمیتوان از ورزش انتظار داشت بیطرف بماند. اما در همین حال، ورزش همچنان یکی از معدود صحنههاییست که میتواند پیام صلح، اتحاد و انسانیت را فریاد بزند.
خاورمیانه، جنگ و زنان ورزشکار – رویاهایی زیر آوار
منطقهی خاورمیانه در دهههای اخیر، صحنهی یکی از پیچیدهترین و عمیقترین بحرانهای انسانی و سیاسی جهان بوده است. از جنگ داخلی سوریه و حملات پیدرپی به نوار غزه گرفته تا فروپاشی ساختارهای حکومتی در یمن و افغانستان، این منطقه شاهد رنج بیپایان مردمان خود بوده است. در میان این آشوبها، یکی از آسیبپذیرترین گروهها، زنان ورزشکار هستند؛ زنانی که نهتنها با ویرانی، مهاجرت و ناامنی دستوپنجه نرم میکنند، بلکه با لایههای چندگانهای از تبعیض جنسیتی، فشارهای فرهنگی و موانع ساختاری نیز روبهرو هستند. برای آنان، ورزش فقط رقابت نیست؛ مقاومت است.در افغانستان، پس از روی کار آمدن دوبارهی طالبان در سال ۲۰۲۱، ورزش زنان تقریباً بهطور کامل ممنوع اعلام شد. دخترانی که پیش از آن در تیمهای فوتبال، بسکتبال یا دو و میدانی کشورشان فعالیت میکردند، به ناگاه از حضور در سالنهای ورزشی، استادیومها و حتی دویدن در خیابانها محروم شدند. بسیاری از آنها مجبور به فرار شدند، برخی با کمک کشورهای غربی به عنوان "ورزشکاران در معرض خطر" به خارج پناه بردند، و دیگرانی که ماندند، به اجبار سکوت و خانهنشینی را پذیرفتند. تیم ملی فوتبال زنان افغانستان اکنون در تبعید و با لباسهایی متفاوت، در استرالیا تمرین میکند؛ اما قلبشان هنوز در کابل جا مانده است.
در فلسطین، ورزش بهطور کلی در سایهی اشغال، جنگ و محاصره قرار دارد. بمبارانهای مکرر، تخریب زیرساختها، محدودیت در رفتوآمد و فشارهای امنیتی، فعالیتهای ورزشی را به یک چالش همیشگی تبدیل کردهاند. در این میان، زنان ورزشکار فلسطینی با دو لایهی مضاعف از تبعیض مواجهاند: نخست، فشار ناشی از شرایط سیاسی و نظامی؛ و دوم، محدودیتهای فرهنگی داخلی. برای یک دختر فلسطینی که میخواهد در رشتههایی چون فوتبال یا بوکس بدرخشد، رسیدن به یک سالن تمرین ایمن یا سفر برای شرکت در رقابتها، گاه شبیه رؤیایی دور از دسترس است. با این حال، شجاعت و مقاومت این دختران، از آنها چهرههایی الهامبخش در رسانههای جهانی ساخته است.در سوریه، جنگ داخلی که از سال ۲۰۱۱ آغاز شد، ورزش را بهشدت متوقف کرد. سالنها به پناهگاه تبدیل شدند، استادیومها تخریب شدند، و بسیاری از مربیان و ورزشکاران یا کشته شدند یا از کشور گریختند. در این میان، زنان سوری که پیش از جنگ تازه در حال ورود به عرصههای ورزشی بودند، تقریباً بهطور کامل حذف شدند. در سالهای اخیر، تلاشهایی برای بازسازی ورزش در سوریه آغاز شده، اما حضور زنان در صحنههای رسمی همچنان بهشدت محدود است و بیشتر جنبهی نمادین دارد تا سیستماتیک.در عراق، یمن، لبنان و حتی ایران، جنگها و بحرانهای سیاسی و اقتصادی باعث شدند که ورزش به یکی از آخرین اولویتهای حاکمیتی بدل شود. زنان ورزشکار در این کشورها، همواره مجبورند در سایهی بحرانهای کلان، برای ابتداییترین حقوق خود بجنگند. گاه باید برای داشتن مربی زن تلاش کنند، گاه برای لباس مناسب، و گاه برای مجوز شرکت در مسابقهای ساده. جنگ، برای زنان ورزشکار خاورمیانه، فقط توپ و تفنگ نیست؛ گاهی هم تصویب نشدن یک قانون حمایتی یا بستهشدن یک باشگاه است.
اما در دل همین تاریکی، جرقههایی از امید نیز به چشم میخورد. دخترانی که با وجود تمام محدودیتها، دویدهاند، شنا کردهاند، مشت زدهاند و بالا رفتهاند. قهرمانانی که در مهاجرت، با پرچم کشورهای جدیدشان میدرخشند اما ریشههایشان هنوز در خاک بحرانزدهی وطن باقیست. دختران سوری در تیمهای پناهندگان المپیک، یا دختران افغانستانی در تیمهای محلی در اروپا، نمونههایی از این مقاومت خاموشاند؛ مقاومت با بدن، با حرکت، و با ادامه دادن.در نهایت، تأثیر جنگهای خاورمیانه بر ورزش، تنها در زیرساختها یا تقویم مسابقات خلاصه نمیشود. این تأثیر، ریشه در جان آدمها دارد؛ در آرزوهای سوخته، در لباسهای تمرینی که خاکستر شدهاند، در سکوهایی که حالا دیگر صدا نمیدهند، و در دخترانی که باید میان بقا و آرزو یکی را انتخاب کنند. ورزش، برای زنان این منطقه، تنها یک انتخاب نیست؛ شکل پیچیدهای از اعتراض، آزادی و هویتیابی است.
در جهانی که هر روز بیش از پیش درگیر بحرانهای سیاسی، نظامی و انسانی میشود، ورزش دیگر تنها یک سرگرمی یا رقابت سالم نیست؛ ورزش، آینهای از وضعیت جوامع است. در سرزمینهایی که دود و آتش جای صلح را گرفته، سکوهای ورزشی نیز خاموش میشوند. جنگها نهتنها استادیومها و سالنها را ویران میکنند، بلکه آیندهی هزاران ورزشکار جوان را نیز به آتش میکشند. امیدها را از بین میبرند، برنامهها را متوقف میکنند، و رویای قهرمانی را به کابوسی پُر از موانع بدل میسازند.اما شاید بیشترین زخم این میدان، بر پیکر زنان ورزشکار حک شده باشد. زنانی که در شرایط عادی هم برای دیدهشدن باید بجنگند، حالا در دل جنگ واقعی، همزمان برای بقا، عزت و هویت خود تلاش میکنند. آنها فقط بازماندگان جنگ نیستند، بلکه حاملان پیامِ صلح، پایداری و جسارتاند.با تمام این چالشها، نباید فراموش کنیم که ورزش میتواند یک زبان جهانی برای صلح باشد. برگزاری رقابتهای ورزشی میان کشورهایی که با یکدیگر خصومت دارند، میتواند پلهایی بسازد که دیپلماسی از ساختن آنها ناتوان است. حمایت از ورزشکاران پناهنده، ایجاد برنامههای آموزشی ورزشی در مناطق جنگزده، و دفاع از حق زنان برای ورزش کردن در شرایط بحران، همه و همه گامهایی کوچک اما مؤثر برای ترمیم زخمهای بزرگتر این جهان خستهاند.اگر ورزش برای ما فقط بازی و هیجان است، برای برخی دیگر آخرین سنگر امید است. بیایید صدای آنهایی باشیم که صدایشان در هیاهوی جنگها گم شده؛ آن دختر فلسطینی که در زیرزمینی تمرین میکند، آن مهاجر سوری که کفش دویدن ندارد، و آن زن افغانستانی که حتی اجازهی ورود به باشگاه ندارد.
ورزش حق همه است؛ حتی در میانهی جنگ.