شعرهای معروف شاعران ایرانی که جاودانه مانده اند و از منظر ادبی بی همتا می باشند.
شعر های ادبیات فارسی با تاریخ هزار و صد ساله به دو گونه شعر و نثر فارسی است. در اشعار فارسی موضوعاتی مثل حماسه، روایات و اساطیر ایرانی و غیر ایرانی، مذهب و عرفان و داستان های عاشقانه و اخلاقی جایگاه ویژهای دارند.شعر فارسی دارای قالبهای متفاوتی است. قالبهایی که از نظر طول مصرع و چیدمان و تعداد ابیات و قافیهآرایی و ... میتوانند متفاوت باشند. اشعار فارسی میتوانند داری قالبهایی مثل مثنوی، قصیده، غزل، مسمط، رباعی، قطعه و ... باشند. اشعار فارسی میتوانند به سبکهایی مثل عراقی، هندی و خراسانی و ... نیز دستهبندی میشوند.
در ادامه چند نمونه از مشهورترین اشعار شاعران ایرانی که تا کنون سروده شدهاند را آوردهایم.
سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار در سال 1285 در تبریز متولد شده است. شهریار از دوران کودکی علاقه خاصی به شعر و ادب فارسی داشت و در سن چهار سالگی اولین شعر خود را به زبان ترکی آذربایجانی سرود. اشعار شهریار محل خوبی برای بیان اندیشهها و پندهای آموزنده و اندرزهای اخلاقی برای او بود و این نکات را در قالبهای شعری گوناگونی مثل قطعه، رباعی و دوبیتیها بیان میکرده است. مخاطب او در بیان این نکات کل بشر و انسانها بودهاند.
سرودههای شهریار میتوان رنگ و بوی عشق و علاقهی او به ائمه اطهار را مشاهده کرد. با توجه به آنچه در زندگینامه سید محمدحسین شهریار آمده است، وی از روح حساسی برخوردار بود میتوان در اشعارش غمهای بشریت را لمس کرد و اشعار شهریار را تجلی دردهای بشری دانست.در زیر یکی از زیباترین و مشهورترین سرودههای شهریار را خواهید دیر که تا حتما تا به امروز آنرا بارها و بارها شنیده و از آن لذت بردهاید.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی, حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توأم, فردا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خوابآلود لالا چرا؟
آسمان چون شمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد زهم دنیا چرا؟
شهریارا بیحبیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا؟
ا *** ر سرودههای حافظ به صورت غزل است و او از مهمترین تاثیرگذاران بر شاعران پس از خود است. بیشتر صاحب نظران بر این نظرند که حافظ غرل فارسی را به اوج خود رسانده است که هرگز تکرار نخواهد شد.از نظر محققان ویژگی بارز غزلیات حافظ پریشانی است و همچنین بر این نظرند که حافظ در سرودههای خود از 25 شاعر دیگر اثر پذیرفته است. البته که در تاثیرپذیری او از قرآن هم تردیدی نیست. همچنین تاثیر حافظ بر صنایع ادبی دیگر کشورها قابل لمس است. تاثیری که شاعران و ادیبان دیگر سعی میکنند از مضامین عاشقانه و عارفانه او کسب کنند و بهره ببرند.
در زیر ابیاتی زیبا از حافظ شیرازی را خواهید دید که به دلیل شهرت این ابیات برای همگان آشنا و قابل لمس خواهد بود.
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با *** تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید حافظ
او به عنوان یکی از بزرگترین شاعران معاصر فارسی زبان شناخته میشود و اشعار او در طول تاریخ شعر فارسی تأثیر عمیقی داشتهاند. آثار نیما شامل مجموعههایی نظیر "لوحهای نیما"، "آتش و گل" و "جوان و حرف" است. با استفاده از زبانی متأثر از ادبیات شرقی و غربی، نیما توانسته است جایگاه خود را به عنوان یکی از بزرگان ادبیات جهانی برجسته سازد. تاثیر و ارزش هنری نیما یوشیج بر ادبیات و فرهنگ ایران به عنوان یک یادگار بزرگ همچنان برجسته است و او را به عنوان یک شاعرِ بیمثال و بزرگ تکریم میکنیم.
ابر بارانش گرفته ست
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره، نی زن که دائم مینوازد نی، در این دنیای ابراندود
راه خود را دارد اندر پیش
پروین اعتصامی را میتوان به عنوان یکی از شاعران برجسته و موثر در ادبیات فارسی مدرن دانست که با اثرگذاریهایش بر روی جوانان و نوجوانان نقش مهمی را در فرهنگ ایران امروزی ایفا کرده است. در سال ۲۰۱۶ درگذشت او را به عنوان یکی از آیکونهای ادبیات و فعالیتهای فرهنگی ایران به یاد میآوریم.
من و تو روزی از پای در افتیم، ولیک
تا بود روز و شب، این گنبد اخضر گردد
روز بگذشته خیالست که از نو آید
فرصت رفته محالست که از سر گردد
کشتزار دل تو کوش که تا سبز شود
پیش از آن کاین رخ گلنار معصفر گردد
زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شمرش
نیست امید که همواره نفس بر گردد
چرخ بر گرد تو دانی که چسان میگردد
همچو شهباز که بر گرد کبوتر گردد
اندرین نیمه ره، این دیو تو را آخر کار
سر بپیچاند و خود بر ره دیگر گردد
خوش مکن دل که نکشتست نسیمت ای شمع
بس نسیم فرحانگیز که صرصر گردد