چه مسائلی موجب جنگ های داخلی میشود
جنگ داخلی به هرگونه درگیری مهم بین جناح های مختلف در یک ملت یا دولت اشاره دارد که عمدتاً شامل قومیت، ایدئولوژی، مسائل اجتماعی یا نابرابری های اقتصادی می شود. این اصطلاح اولین بار در طول جنگ داخلی آمریکا (1861-1865) مورد استفاده قرار گرفت. به طور کلی، به جای تهاجم خارجی، ناشی از جنگ قدرت داخلی است. یک مثال قابل توجه در خارج از آمریکای شمالی، انقلاب روسیه در سال 1917 است که منجر به درگیری های منطقه ای مختلفی شد که به عنوان "جنگ های داخلی روسیه" شناخته می شوند. برای پرداختن به این موضوع دقیق تر، به داده های تاریخی، معاهدات بین المللی و ملاحظات ژئوپلیتیکی نیاز داریم. در مورد جنبه های شخصی مانند انگیزه های فردی، این عوامل می توانند در میان افراد درگیر در چنین رویدادهایی بسیار متفاوت باشند. به عنوان مثال، برخی از سربازان ممکن است به دلیل میهن پرستی بجنگند، در حالی که برخی دیگر ممکن است تحت فشار اقتصادی قرار داشته باشند .آغاز جنگ جهانی دوم با این حال، نیروهای متفقین به سرعت حمله متقابل کردند که منجر به پیروزی بر هر دو قدرت محور شد. تا اکتبر 1942، ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه و متحدان آنها با موفقیت خود را در اروپای غربی مستقر کردند و عملاً جریان جنگ را به نفع متفقین تغییر دادند. طولی نکشید که رایش سوم هیتلر به دلیل شکست های متعدد و تسلیم شدن توسط رهبران اصلی آلمان فروپاشید. اما امروزه هیچ کشوری رهبری رسمی آلمان نازی پس از جنگ جهانی دوم را به رسمیت نمی شناسد. در عوض، چندین دولت جدید در اروپای مرکزی در کنار سایر کشورهای محور سابق پدید آمدند و نظامهای دموکراتیک مبتنی بر قانون اساسی و انتخابات آزاد را ایجاد کردند. این تحولات پس از تلاشهای مختلف برای اتحاد مجدد و مذاکرات صلح در سراسر قارهها صورت گرفت.
علل جنگ های داخلی بسته به زمینه و منطقه مورد تجزیه و تحلیل، بسیار متفاوت است. در اینجا برخی از دلایل رایج وجود دارد:
1. تضاد قومی : یکی از دلایل اصلی بسیاری از جنگ های داخلی، درگیری های بین قومی بوده است، به ویژه در مناطقی که گروه های اقلیت جوامعی متمایز از جمعیت اکثریت را تشکیل می دهند. رقابتهای قومی اغلب از تاریخهای استعماری گذشته، مهاجرتها، سیاستهای مهاجرت، موانع زبانی، تفاوتهای فرهنگی و نابرابریهای اقتصادی-اجتماعی سرچشمه میگیرد. به عنوان مثال می توان به تقسیم شبه جزیره کره به کره شمالی و جنوبی اشاره کرد. تجزیه بوسنی و هرزگوین به فدراسیون بوسنی و هرزگوین و جمهوری صربسکا. و جنگ داخلی سوریه بین جمهوری دموکراتیک سوریه خودمختار و منطقه روژاوا تحت کنترل ترکیه.
2. ایدئولوژی های سیاسی: علت دیگر ناشی از تفسیرهای متفاوت از اصول اساسی حاکم بر حکومت است، مانند حکومت استبدادی در مقابل دموکراسی، نقض حقوق بشر، محدودیت های آزادی بیان، و بینش های رقابتی هویت ملی. این درگیری های ایدئولوژیک اغلب منجر به درگیری های خشونت آمیز بین هواداران و مخالفان احزاب سیاسی مخالف می شود. برخی از مصادیق معروف عبارتند از: بحران موشکی کوبا در دوران جنگ سرد، کودتای تونس در سال 1956، و سقوط رژیم های کمونیستی در ویتنام، چین، کوبا و آنگولا.
3. مسائل اجتماعی: نارضایتی های اقتصادی، زیست محیطی و اجتماعی نیز می توانند به ناآرامی ها و درگیری های مدنی دامن بزنند. برای مثال، افزایش فقر و نابرابری درآمدی میتواند نارضایتی اجتماعی را تشدید کند، در حالی که اعتصابات کارگری، جنبشهای مزرعهداری، و اعتراضات محیطبانان ممکن است به تظاهرات گستردهای منجر شود که خواستار تغییر هستند. موارد قابل توجه عبارتند از: اشغال تیمور شرقی توسط اندونزی، اعتراضات دانشجویی در یونان که منجر به انتخابات زودهنگام شد، و جنبش بهار عربی که در تونس آغاز شد و در پاسخ به بی عدالتی و فساد در سطح جهانی گسترش یافت.
4. مداخله خارجی : بازیگران خارجی ممکن است در عملیات های مخفی یا مداخلات نظامی مستقیم، از طریق جنگ های نیابتی یا تلاش برای تغییر شرایط داخلی در کشورهای میزبان شرکت کنند. مداخله خارجی نقش مهمی در بی ثبات کردن دولت های باثبات و تحریک جنبش های شورشی در میان شهروندانی که به دنبال تغییرات هستند، ایفا می کند. نمونه هایی از این نوع رفتار عبارتند از کودتاهای مهندسی شده توسط عناصر سرکش در دولت های موجود، از جمله کودتای نافرجام در گینه بیسائو در سال 2012، و حملات هوایی ناتو به هدف قرار دادن افراط گرایان اسلام گرا که از سال 2011 در لیبی فعالیت می کنند.
5. عوامل مذهبی: درگیری های الهام گرفته از دین گهگاه باعث تلفات ویرانگر شده و برای مدت طولانی ادامه داشته است. چندین نمونه تاریخی وجود دارد، به ویژه در خاورمیانه و جنوب آسیا، که در آن اختلافات فرقه ای منجر به جنبش های بی رحمانه جهادی شده و منجر به مرگ میلیون ها نفر شده است. موارد برجسته عبارتند از درگیری سنی و شیعه در یمن، جنگ داخلی مداوم لبنان بین حزب الله و جنبش مقاومت اسلامی مورد حمایت سوریه، و نبردهای متعدد بین فرقه های مسیحی و مسلمان در طول جنگ های صلیبی و دوره های بعدی آزار و اذیت که در مجموع به عنوان اسلام هراسی شناخته می شود.
علت جنگ های داخلی در کشور های جهانجنگ های داخلی می تواند چندین اشکال مهم را هم برای کشورهای شرکت کننده و هم برای ناظران بین المللی به همراه داشته باشد. در زیر تحلیلی از مضرات احتمالی مرتبط با این تعارضات ارائه شده است:
1. هزینه انسانی : فوری ترین و غم انگیزترین تأثیر جنگ های داخلی تلفات بالای زندگی، جراحت و مرگ ناشی از خشونت، بیماری، آوارگی و گرسنگی است. در بسیاری از موارد، کل جوامع توسط سال ها هرج و مرج و ویرانی ویران می شوند. مطالعات نشان میدهد که بیش از سه میلیون نفر در طول تاریخ در جنگهای داخلی از دست رفتهاند، که آنها را به یکی از مرگبارترین انواع درگیریها از نظر اعداد مطلق تبدیل میکند.
2. ویرانی اقتصادی: تلاش های بازیابی پس از جنگ اغلب برای بازگرداندن اقتصادهای آسیب دیده از جنگ تلاش می کنند. کسبوکارها برای همیشه تعطیل شدند، زیرساختها از بین رفتند و منابع طبیعی تحلیل رفتند و شرکتکنندگان را مجبور کرد در میان عدم اطمینان اقتصادی، معیشت خود را بازسازی کنند. اثرات اقتصادی بلندمدت می تواند از کمبود کالاهای ضروری مانند غذا، آب، دارو و مواد خام گرفته تا فشارهای تورمی و از دست دادن شغل متغیر باشد.
3. اختلالات بهداشت روانی: مشاهده وحشت های جنگ می تواند منجر به پریشانی شدید روانی و مسائل مربوط به سلامت روان شود و بر افرادی که مستقیماً درگیر یا تحت تأثیر درگیری هستند تأثیر بگذارد. میزان اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، سوء مصرف مواد، میزان خودکشی و سایر اشکال بیماری های مرتبط با تروما در مناطقی که جنگ داخلی را تجربه می کنند به طور قابل توجهی افزایش می یابد.
4. بی ثباتی سیاسی: جنگ های داخلی مداوم باعث می شود که کشورها نتوانند به طور مؤثر عمل کنند زیرا آنها ثبات، شفافیت، مسئولیت پذیری و ابزارهای مسالمت آمیز برای حل منازعات قدرت داخلی ندارند. سیاستمداران باید در محیطهای خائنانه با چارچوبهای قانونی محدود، جناحگرایی و تهدیدهای خارجی که منجر به بلاتکلیفی و سوء مدیریت میشود، حرکت کنند. این وضعیت آسیبپذیری را ایجاد میکند که احتمال وقوع بحرانهای آینده را چه در داخل و چه در خارج افزایش میدهد.
5. شکست اتحاد بین ایالتی: در زمان جنگ داخلی، کشورها ممکن است به دلیل سوء ظن، بی اعتمادی و ترس اعتماد خود را نسبت به یکدیگر از دست بدهند. روابط دیپلماتیک به سرعت رو به افول است و همکاری، به اشتراک گذاشتن اطلاعات و همکاری با یکدیگر در جهت اهداف مشترک را برای متحدان دشوارتر می کند. یک چشم انداز امنیتی پراکنده می تواند فرصت هایی را برای رقابت ژئوپلیتیکی ایجاد کند و باعث بی ثباتی بیشتر مناطق شود.
6. تأثیر جهانی: بسیاری از درگیری های مدرن خارج از مناظر بومی خود شروع می شوند و جرقه هایی را در ژئوپلیتیک ایجاد می کنند و اولویت ها و اقدامات جامعه بین المللی را تحت تأثیر قرار می دهند. در نتیجه، جنگهای داخلی میتوانند بهعنوان کاتالیزور برای درگیریهای بینالمللی گستردهتر عمل کنند، و باعث فروپاشی شبکههای وابستگی متقابل شوند و به تشدید رقابتهای تسلیحاتی و بهرهبرداری از منابع کمک کنند.
7. از دست دادن فرهنگی: در طول دوره های طولانی، خشونت و درگیری می تواند به فرسایش فرهنگی، سرکوب ارزش های سنتی و از دست دادن میراث بومی منجر شود. با از بین رفتن زبان ها و محو شدن سنت ها، حفظ و انتقال حافظه فرهنگی به طور فزاینده ای دشوار می شود.
8. موفقیت گروه های شورشی: علیرغم چالش های ناشی از جنگ های داخلی، نیروهای شورشی اغلب قوی تر و مجهزتر از همتایان تحت ستم خود ظاهر می شوند که به لطف دسترسی به سلاح، آموزش و بودجه توسط قدرت های خارجی ارائه می شوند. شورشهای قوی و موفق درسهای ارزشمندی در مورد استراتژیهای مقاومت ارائه میدهند و امید به احیای نهادهای دموکراتیک را در بلندمدت فراهم میکنند. با این حال، حفظ کنترل بر سرزمینهای وسیع، این سازمانها را در معرض خطر سقوط مجدد به درگیری قرار میدهد.
9. تخریب محیط زیست : درگیری های در مقیاس بزرگ شامل استخراج مواد معدنی، تولید نفت، و فعالیت های کشاورزی به تخریب زیستگاه، فرسایش خاک، آلودگی و انتشار گازهای گلخانه ای کمک می کند. چنین اقدامات مخرب نه تنها اکوسیستم های محلی را تهدید می کند، بلکه هزینه هایی را بر جوامع وابسته به منابع طبیعی تحمیل می کند و مانع از تلاش های توسعه ای با هدف کاهش فقر و بهبود استانداردهای زندگی می شود.
توجه به این نکته مهم است که مطالعات موردی فردی قبل از نتیجه گیری قطعی در مورد علل، مدت و نتایج جنگ های داخلی خاص باید به دقت مورد بررسی قرار گیرند. شبکه پیچیده ای از عوامل زیربنای پویایی درگیری های داخلی، پیش بینی دقیق آنچه در هر موقعیتی رخ خواهد داد غیرممکن می کند. برای به دست آوردن بینشی در مورد تجربیات منحصر به فرد ملل مختلف، مطالعه متون تاریخی، یافته های باستان شناسی و مطالعات معاصر با تمرکز بر درگیری های خاص را در نظر بگیرید.
تأثیر جنگ های داخلی بر کشورها به طور گسترده ای بسته به عوامل متعددی مانند ماهیت درگیری، رهبری سیاسی در زمان صلح و زمان جنگ، افزایش و کارایی نظامی، شرایط اجتماعی-اقتصادی، ترکیب قومی، و زمینه جهانی متفاوت است. تجزیه و تحلیل هر دو جنبه مثبت و منفی هنگام در نظر گرفتن اینکه چگونه جنگ های داخلی ممکن است بر یک کشور خاص تأثیر بگذارد ضروری است. در اینجا نگاهی جامع به نتایج بالقوه بر اساس زوایای مختلف است:
1. تقویت وحدت و هویت ملی: در مواردی، جنگ های داخلی می توانند از طریق آرمان ها و اهداف مشترک مرتبط با عدالت اجتماعی، هویت ملی و اقدام جمعی علیه ظلم، به اتحاد جمعیت های مختلف در داخل یک کشور کمک کنند. وقتی افراد تحت یک پرچم جدید گرد هم می آیند، انگیزه برای خودسازی، آموزش و رشد شخصی افزایش می یابد. به عنوان مثال، اتیوپی پس از جنگ آزادیبخش اورومو در سال 1991، وحدت قابل توجهی را تجربه کرد که منجر به بهبود حکومتداری و رونق اقتصادی شد.
2. تقویت دموکراسی و حکومت: اگر جنگ داخلی در میان رژیم های استبدادی رخ دهد، فرصتی برای شهروندان فراهم می کند تا فساد دولتی را به چالش بکشند، حاکمیت قانون را ترویج کنند و از نظام های سیاسی جایگزین حمایت کنند. روند انتخابات بعدی می تواند منجر به دولت هایی با ثبات شود که قادر به اجرای قوانین، حمایت از حقوق بشر و رسیدگی به مسائل مبرمی مانند فقر، نابرابری و آسیب های زیست محیطی باشند. به عنوان مثال می توان به کره جنوبی پس از پایان اشغال کره شمالی اشاره کرد که منجر به برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه تحت یک سیستم دموکراتیک شد. و عراق در دوران جنگ خلیج فارس، جایی که تأسیس پارلمان چند حزبی تلاشهای اصلاحی را تسهیل کرد.
3. توسعه اقتصادی را ترویج می کند: در طول تاریخ، جنگ های داخلی متعددی منجر به بازسازی اقتصادی قابل توجهی شده است زیرا جنگ سالاران به دنبال گسترش نفوذ خود و بهره برداری از منابع طبیعی هستند. در نهایت، برخی از جنگهای داخلی به درگیریهای تمام عیار تبدیل میشوند که اقتصادهای محلی را ویران میکند، بازماندگان را وادار میکند که به عقبنشینی بروند و نابرابری درآمد را تشدید کنند. برعکس، اگر جنگهای داخلی بین گروههای ذینفع رقیب که به دنبال نمایندگی برابر در فرآیندهای تصمیمگیری هستند - مانند جنگهای اتحادیههای کارگری، درگیریهای سیاسی بین رقبای تجاری، یا درگیریهای قومی در شرکتهای چند ملیتی - رخ دهد، میتواند منجر به افزایش موقت بهرهوری و فرصتهای شغلی شود. در درون آن جوامع
4. امنیت و صلح را بهبود می بخشد :درگیر شدن در جنگ داخلی می تواند ثبات منطقه را مختل کند و بی ثباتی مزمن ایجاد کند و کشورهای همسایه را تشویق کند تا حضور نظامی خود را افزایش دهند و در درگیری های نیابتی شرکت کنند. با حذف طرف های مخالف و تثبیت مرزها، جنگ های داخلی می تواند به صلح و امنیت بیشتر در سراسر جهان کمک کند. علاوه بر این، داستانهای موفقیتآمیز مانند گذار میانمار از دیکتاتوری به دموکراسی نشان میدهد که چگونه جنگها میتوانند تغییرات پایدار را از طریق حکومتداری مؤثر، سیاستهای فراگیر و کمک بینالمللی ایجاد کنند.
5. کاهش علاقه جهانی : نمونه های تاریخی نشان می دهد که جنگ های داخلی مداوم ممکن است سرمایه گذاری جهانی را به دلیل نگرانی در مورد بی ثباتی سیاسی، نقض حقوق بشر و گسترش افکار افراطی کاهش دهد. سرمایهگذاران معمولاً بیشتر در حوزههای قضایی امن و پایدار سرمایهگذاری میکنند، بنابراین برای کشورهایی که جنگهای داخلی را به خوبی مدیریت میکنند، مزیت رقابتی ایجاد میکنند. در نتیجه، بسیاری از سازمانهای غیرانتفاعی بر حمایت از برنامههای کمکهای بشردوستانه، دیپلماسی و تغییرات سیاستی که برای جلوگیری از درگیریهای آینده طراحی شدهاند، تمرکز میکنند.
6. به کاهش منابع منجر می شود: جنگ های مکرر به مقدار زیادی نیروی انسانی، تسلیحات، سوخت و سایر منابع نیاز دارد که در نهایت منجر به مشکلات زیست محیطی و کمبود منابع می شود. اگرچه جنگهای داخلی میتوانند نوآوری و پیشرفتهای فناوری را تحریک کنند، مصرف بیش از حد منابع منجر به اثرات مخربی بر اکوسیستمها و جوامع اطراف میشود، از جمله آلودگی هوا، بیابانزایی و از بین رفتن تنوع زیستی.
7. تضادهای اجتماعی را تشویق می کند: در حالی که هدف جنگ های داخلی حل و فصل اختلافات و رسیدگی به نارضایتی های شهروندان است، گاهی اوقات به جای کاهش آن، خشم و بی عدالتی موجود را تشدید می کند. تنشها بین گروههای قومی و مذهبی، شکافهای طبقاتی، نقشهای جنسیتی و سیاستهای مهاجرتی میتواند در طول دورههای آشفته درگیری از کنترل خارج شود و حتی منجر به آسیب و رنج بیشتر شود.
به طور خلاصه، جنگهای داخلی میتوانند نقشی حیاتی در تقویت یا تضعیف کشورها بسته به شرایط پیرامون درگیری داشته باشند.
چند نمونه جنگ داخلی کشور هاجنگ های داخلی یکی از ویژگی های تعیین کننده چندین منطقه تاریخی در سراسر جهان در طول قرن گذشته بوده است. این مقاله مروری بر موارد قابل توجهی ارائه می دهد که شامل قدرت های بزرگ، کشورهای نوظهور و شخصیت های کلیدی مرتبط با این درگیری ها می شود.
1. ایالات متحده:
- جنگ داخلی آمریکا (1861-1865): توسط نیروهای تجزیه طلب در جنوب ایالات متحده آغاز شد و با لغو برده داری و ایجاد یک جمهوری متحد و فدرال به پایان رسید. درگیر ایالت های شمالی و جنوبی، هم مرز با کانادا و مکزیک، که مداخله اروپا را جلب کرد. چهره های کلیدی عبارتند از آبراهام لینکلن، اولیس اس. گرانت، توماس جفرسون، جیمز بوکانن، و رابرت ای لی.
- جنگ اسپانیایی-آمریکایی (1898): بین اسپانیا و ایالات متحده تازه استقلال یافته بر سر قلمروهای مورد ادعای پورتوریکو و گوام. منجر به عقب نشینی اسپانیا از ساموآی غربی شد، اما به طور قابل توجهی روابط بین دو کشور را تغییر نداد.
2. اروپا:
- جنگ جهانی اول (1914-1918): یکی از مرگبارترین درگیری ها از زمان جنگ جهانی دوم، که سرمایه داری را در مقابل امپریالیسم در سراسر اروپا، آسیا، آفریقا و آمریکای مرکزی قرار می دهد. شرکت کنندگان عمده شامل آلمان، بریتانیا، فرانسه، روسیه، بلژیک، صربستان، ایتالیا، ژاپن، لهستان و دیگران بودند. بیش از نیم میلیون رزمنده جان خود را از دست دادند و آسیب های روانی عمیقی بر جای گذاشتند و هنجارهای بین المللی در مورد جنگ و مسئولیت را شکل دادند.
- جنگ جهانی دوم (1939-1945): که به عنوان جنگ جهانی دوم نیز شناخته می شود، نتیجه رقابت قدرت های محور (آلمان نازی، ایتالیا، و ژاپن) و متفقین (بریتانیا، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی) برای تسلط در طول دوران است. اوایل قرن بیستم باعث مرگ و میر گسترده، تخریب شهرها و زیرساخت ها و آواره شدن میلیون ها نفر شد. با شکست هر دو طرف به پایان رسید و آغاز دوره جنگ سرد بود.
- جنگ های یوگسلاوی (اواخر دهه 1990 - امروز): عمدتاً در سه جمهوری تشکیل دهنده یوگسلاوی سابق - صربستان، مونته نگرو و کرواسی رخ داد. گروه های قومی مختلف شورش های جدایی طلبانه ای را آغاز کردند که منجر به چهار جنگ داخلی متمایز شد که هر کدام با خشونت، نسل کشی و بحران های بشردوستانه مشخص شد. جامعه بین المللی برای دستیابی به صلح پایدار تلاش کرده و در عوض بر ثبات و یکپارچگی منطقه ای تمرکز کرده است.
3. خاورمیانه:
- سازمان آزادیبخش فلسطین/جنگهای ساف علیه اسرائیل (1967–اکنون): درگیری طولانیمدت حول محور تشکیل دولت فلسطین و تقسیم بیتالمقدس در کنار مالکیت زمین بین اسرائیلیها و شهروندان عرب ساکن در مرزهای آن. هر دو طرف یکدیگر را به خاطر خشونت سرزنش می کنند و از مذاکره صلح امتناع می ورزند. به ویژه شامل عملیات آژاکس (1967)، جنگ شش روزه (1967)، جنگ یوم کیپور (1973)، انتفاضه اول (1987-1993)، انتفاضه دوم (2000-2005)، و خصومت های کنونی است.
- جنگ داخلی سوریه (2011– در حال انجام): با شکست اسد در اجرای توافقنامه های صلح سوریه پس از جنگ داخلی تشدید شد که منجر به تشدید خشونت های فرقه ای بین جوامع سنی و شیعه، با حمایت بازیگران خارجی مانند روسیه، ترکیه، حزب الله، قطر شد. ، و ایران. سؤالات حل نشده در مورد اینکه چه کسی مسئولیت نهایی ادامه درگیری را بر عهده دارد و اینکه آیا اسد در نهایت از قدرت کنار می رود، باقی مانده است.
4. آسیا:
- جنگ کره (1950-1953): توافقنامه آتش بس در ژوئیه 1953 امضا شد و به مرحله اول درگیری پایان داد. با این حال، کره جنوبی تا فوریه 1955 به مقاومت ادامه داد و باعث شد که کره شمالی از طریق سه خط موازی در ژوئن 1950 به کره جنوبی حمله کند. چندین حادثه قابل توجه در رویارویی نهایی نقش داشتند، از جمله غرق شدن کشتی نیروی دریایی ایالات متحده مری چرچ ترل در مارس 1950.