عوامل محیطی چه تاثیری بر افسردگی دارد ؟ بیشترین تاثیر را بر مردان می گذارد یا زنان ؟
عوامل محیطی می توانند بر سلامت روان تأثیر بگذارند و به طور بالقوه علائمی مانند افسردگی را از طریق مسیرهای مختلف مانند قرار گرفتن در معرض سموم، کیفیت بد هوا، عوامل استرس زا مرتبط با انزوای اجتماعی، سوء مصرف مواد، بیکاری و فقر تشدید کنند. مطالعات ارتباط بین آلاینده هایی مانند ذرات معلق و بیماری های تنفسی را نشان داده اند که ممکن است به بدتر شدن خلق و خوی ناشی از التهاب زمینه ای یا سرکوب سیستم ایمنی کمک کنند. علاوه بر این، زندگی در محیط های شهری با سطوح بالای سر و صدا و تراکم ترافیک با افزایش نرخ علائم افسردگی مرتبط است.
عوامل محیطی متعددی می توانند به طور غیرمستقیم به افسردگی و سایر مسائل مربوط به سلامت روان کمک کنند. این موارد شامل قرار گرفتن در معرض سموم ناشی از ضایعات صنعتی، لامپهای دود شیمیایی، آفتکشها و مواد سرطانزا هستند، اما محدود به آنها نیستند. کیفیت پایین هوا ناشی از آلودگی ناشی از سوزاندن زغال سنگ، نفت و گاز طبیعی؛ عوامل استرس زا مرتبط با انزوای اجتماعی، فروپاشی خانواده، از دست دادن شغل، تنهایی، یا عدم حمایت جامعه. سوء استفاده از مواد، به ویژه الکل و مواد مخدر؛ مشکلات اقتصادی که منجر به شرایط بی ثبات مسکن، دسترسی به غذا، آموزش، فرصت های شغلی و امنیت مالی می شود. و فشارهای محیطی مانند فضاهای زندگی بیش از حد شلوغ، گرمازدگی و قطع برق.
با شناخت این عوامل تعیینکننده محیطی چالشهای سلامت روان، میتوانیم به سمت سیاستها و اقداماتی با هدف کاهش مواجهه مضر و ارتقای شرایط بهبودیافته تلاش کنیم. برای مثال، تلاشها ممکن است بر اجرای مقررات سختگیرانهتر در مورد مواد خطرناک مورد استفاده در فرآیندهای تولید، حمایت از منابع انرژی پاکتر، حمایت از ابتکارات با هدف بهبود مقرونبهصرفه مسکن، و ارائه منابع و خدمات حمایتی متناسب با کمک به جمعیتهای آسیبپذیر برای عبور از چالشهای شخصی و حرفهای متمرکز شود. به همان اندازه که پرداختن به رفتارها و نیازهای فردی در خانواده ها و جوامع اهمیت دارد، درک تأثیرات اجتماعی گسترده تر بر پیامدهای سلامت روان است. برای مثال آیا همه عوامل محیطی به یک اندازه در ایجاد افسردگی موثرند؟ خیر، همه عوامل محیطی مستقیماً منجر به افسردگی نمی شوند. برخی به عنوان محرک یا عوامل خطر عمل می کنند در حالی که برخی دیگر در تشدید شرایط موجود نقش دارند و اینکه آیا عوامل محیطی را می توان تنها از طریق تغییر سیاست اصلاح کرد؟ بله، از طریق قوانین، توسعه زیرساخت ها، کمپین های بهداشت عمومی، و برنامه های آموزشی با تمرکز بر کاهش آلودگی، بهبود شرایط زندگی و افزایش دسترسی به منابع ضروری برای افرادی که تحت تأثیر شرایط محیطی منفی قرار گرفته اند .
عوامل محیطی بر افسردگی تاثیر دارد . طبق مطالعات متعددی که از اوایل قرن بیستم منتشر شده است، افسردگی به طور مداوم در بین زنان نسبت به مردان شایع تر است. تحقیقات نشان میدهد که نسبت مرد به زن بسته به گروههای جمعیتی خاص متفاوت است، با میانگین تخمین بین تقریباً سه تا چهار برابر بیشتر در میان زنانی که مبتلا به دورههای افسردگی اساسی تشخیص داده شدهاند در مقایسه با مردان. این عدم تناسب، سوگیری های جنسیتی موجود در تشخیص، درمان و نظارت بر مسائل بهداشت روانی را در زمینه های مختلف فرهنگی و هنجارهای اجتماعی برجسته می کند.
عوامل موثر در بروز بیشتر افسردگی در زنان عبارتند از تفاوت های بیولوژیکی، از جمله عملکرد گیرنده استروژن، متابولیسم لیپیدها، و زمان چرخه تخمدان. تجربیات تاریخی مربوط به زایمان، مادر شدن و خشونت خانگی؛ نابرابری های اجتماعی-اقتصادی که اغلب منجر به مسکن و مشارکت نیروی کار با ثبات کمتر می شود. و عوامل استرس زای مزمن مانند آسیب های شغلی، طلاق، جدایی، تنش های روابط، و بی توجهی یا ترک مکرر والدین. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد موانعی که زنان را از دسترسی به درمانهای مؤثر افسردگی باز میدارد، به سازمانهایی که در راستای برابری جنسیتی در سلامت روان کار میکنند، مراجعه کنید و با همکارانی که علایق مشترک شما را در این موضوع دارند، گفتگو کنید. شواهدی وجود دارد که نشان دهد شدت افسردگی بین جنسیت متفاوت است . اگرچه افسردگی به طور کلی در زنان بدتر در نظر گرفته می شود، داده ها نشان می دهد که موارد شدید در فرکانس های مشابه بین مردان و زنان رخ می دهد. با این حال، زنان در مقایسه با مردان تمایل به مدت طولانی تری از علائم افسردگی دارند. یافته های پژوهشی اخیر با تخمین های قبلی نسبت افسردگی مرد به زن مغایرت داشته است . برخی از مطالعات جدید نشان میدهند که نسبت کلی تشخیص افسردگی زنان به مردان در چند سال گذشته نسبتاً ثابت باقی مانده است، علیرغم نگرانیهای مداوم مطرحشده توسط منتقدان که استدلال میکنند پیشرفت در خدمات بهداشت روانی همچنان به نفع مردان تغییر میکند.
افسردگی در زنان بیشتر است یا مردانمدتهاست که عوامل محیطی نقش مهمی در تشدید شیوع افسردگی در مردان و زنان دارند. در حالی که جنبه های خاصی از محیط های زندگی ممکن است بر اساس هویت جنسیتی افراد به طور متفاوتی تأثیر بگذارد، عوامل مختلفی تأثیرات ثابتی را در بین جمعیت شناسی نشان می دهد. برخی از نمونههای استرسزای محیطی که ممکن است احتمال ابتلا به افسردگی را در مردان و زنان افزایش دهد عبارتند از:
1. خطرات شغلی:مشاغلی که شامل ماشین آلات سنگین، کار یدی یا کارهای خطرناک است ممکن است کارگران را تحت فشار زیادی قرار دهد که منجر به صدمات جسمی و روانی شود که متعاقباً به افسردگی کمک می کند. زنان ممکن است با فشارهای شغلی منحصربهفردی مواجه شوند، مانند خواستههایی که در دوران باروری، شیردهی، و دورههای بهبودی پس از زایمان بر آنها وارد میشود، که به طور بالقوه آسیبپذیری را در برابر این نوع عوامل استرسزا افزایش میدهد.
2. صنعتی شدن و شهرنشینی: زندگی در مناطقی که کارخانه ها آلاینده ها را منتشر می کنند، یا محاصره شدن توسط رشد سریع شهر می تواند به استرس و انزوای اجتماعی کمک کند، و حفظ روابط مثبت و یافتن راه های معنادار برای مقابله با ناملایمات را برای افراد دشوارتر می کند. . غلظت بیشتر صنایع، مراکز حمل و نقل و انتشار گازهای گلخانه ای با نرخ بالاتر افسردگی در سراسر جهان مرتبط است.
3. وضعیت اجتماعی-اقتصادی: بی ثباتی مالی به دلیل فقر، بیکاری یا عدم دسترسی به نیازهای اولیه می تواند عوامل استرس زا ایجاد کند که باعث افسردگی می شود و به احساس ناامیدی کمک می کند. خانواده های کم درآمد اغلب برای برآوردن نیازهای اولیه خود، محدود کردن دسترسی به وعده های غذایی سالم، امکانات ورزشی، و مراقبت های پزشکی مناسب، تلاش می کنند، که به نوبه خود استعداد ابتلا به علائم افسردگی را افزایش می دهد.
4. مسکن و بی خانمانی:شرایط نامناسب مسکن، از جمله محله های ناامن، موقعیت های زندگی شلوغ و دسترسی ناسازگار به خدمات ضروری، می تواند منجر به افزایش استرس و کاهش عزت نفس شود. افراد بی خانمان همچنین اغلب در معرض استثمار، سوء استفاده و مسائل مربوط به سلامت روانی قرار می گیرند که رفاه عاطفی را پیچیده تر می کند. مردان و زنانی که در مسکن با کیفیت پایین زندگی میکنند ممکن است در معرض موانع بیشتری مانند نرخ بالاتر جنایت، تجاوز جنسی، یا مشکلات سلامت روانی باشند که توسط ساختارهای سیستماتیک نابرابری تداوم یافته است.
5. تحصیلات و نگرش های محل کار: دیدگاه های منفی نسبت به تحصیل، کار، و موفقیت - که گاهی اوقات به عنوان "اعتیاد به کار" یا "انحطاط اخلاقی" نامیده می شود - می تواند استرس های درونی ایجاد کند که به اشکال مختلف از جمله افسردگی ظاهر می شود. افرادی که معتقدند باید دائماً خود را ثابت کنند یا به چیزهای بزرگی دست یابند تا مورد قبول یا دوست داشته شوند، ممکن است دچار رنجش عمیق و ترس از شکست شوند که منجر به احساسات منفی مداوم می شود.
6. باورهای فرهنگی و مذهبی:برخی از سنت های معنوی و فلسفی ممکن است دیدگاه های نیهیلیسم یا اگزیستانسیالیستی را در مورد وجود انسان ترویج دهند که می تواند منجر به احساس بی معنا بودن و ناامیدی شود. در مقابل، دین ممکن است آرامش و راهنمایی ارائه دهد، با این حال، مداخلات مبتنی بر ایمان به جای تمرکز صرف بر اصول مذهبی، نیاز به پرداختن به مسائل ساختاری اساسی است که به بیماری روانی کمک می کند.
لازم به ذکر است که در حالی که عوامل محیطی مطمئناً با افسردگی مرتبط هستند، نمی توانند به طور کامل توضیح دهند که چرا افسردگی رخ می دهد. عوامل دیگری مانند ژنتیک، ویژگی های شخصیتی و اختلالات روانی در بستگان نزدیک، نقش مهمی در تعیین اینکه آیا فردی افسردگی را تجربه خواهد کرد، بازی می کند. علاوه بر این، شواهد نشان می دهد که برخی عوامل محافظتی - مانند بهداشت خواب خوب، ورزش منظم، ارتباطات اجتماعی قوی و ارتباطات باز - ممکن است خطر ابتلا به افسردگی را در صورت ترکیب با قرار گرفتن در معرض تأثیرات منفی محیطی کاهش دهند. با توجه به اینکه بسیاری از عوامل استرس زا یکسان بر هر دو جنس تأثیر می گذارند، اجرای استراتژی ها و حمایت های جهانی برای سلامت و رفاه روانی بدون در نظر گرفتن هویت جنسی ضروری است.