آشنایی با هنر مدرن
هنر مدرن به آثار بصری اطلاق می شود که در طول قرن بیستم، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، اما قبل از امروز خلق شده اند. این سبک ها و جنبش های متعددی را در بر می گیرد، از جمله اکسپرسیونیسم، کوبیسم، فوویسم، اکسپرسیونیسم انتزاعی، هنر پاپ، سوررئالیسم، دادا، هنر مفهومی، مینیمالیسم، نقاشی میدان رنگی، نقاشی اکشن، نقاشی منظره، عکاسی، و هنر رسانه های جدید. هنرمندان مدرن به دنبال به چالش کشیدن هنجارهای مرسوم، تأکید بر ذهنیت، پذیرش کنایه، شکستن محدودیت های ساختاری، و فشار دادن مرزها در محدوده بازنمایی، هویت و ادراک بودند. هنر مدرن از طریق آزمایش با مواد، تکنیکها، فرمها، مضامین و ارجاعات فرهنگی، از تقسیمبندیهای جغرافیایی، اجتماعی-اقتصادی، سیاسی و مذهبی فراتر میرود تا بدنههای مرتبط و مرتبط جهانی را ایجاد کند که عمیقاً با مخاطبان معاصر طنینانداز میشود.
ویژگی های هنر مدرن عبارتند از:
1. عدم انطباق و رد قراردادهای تثبیت شده: شیوه های هنری سنتی اغلب توسط هنرمندان مدرن مورد انتقاد و بازتعریف قرار می گرفت و آنها را به زیر سوال بردن ارزش بازنمایی و اصالت تاریخی سوق می داد. آنها از موضوعات کلاسیک و قوانین ترکیب اجتناب کردند و در عوض بر تفسیر شخصی، خودانگیختگی و هماهنگی زیبایی شناختی تمرکز کردند.
2. کاوش در منظرهای متعدد و موضوع: از اشکال انتزاعی و الگوهای هندسی گرفته تا مناظر طبیعی و تصاویر فیگوراتیو، هنرمندان مدرن منابع متنوعی از الهام را کشف کردند و معانی جدیدی را از طریق ترکیب و دگرگونی ساختند.
3. تکامل سریع و سیال بودن سبک: در طول قرن بیستم، تغییرات سبکی اغلب در دوره های مختلف به نام "جنبش ها" رخ داد. این تغییرات نشاندهنده انحرافات رادیکال از سنتهای پیشین بود و عناصری را با الهام از امپرسیونیسم اروپایی، هنر بدوی آمریکایی و دیگر جنبشهای هنری تأثیرگذار دربرمیگرفت.
4. پیشرفتهای تکنولوژیکی و نوآوری: هنر مدرن عمیقاً با پیشرفتهای فناوری، از تکنیکهای عکاسی پیشگام گرفته تا نرمافزار و سختافزار رایانهای پیشرفته، عجین شده است. این رابطه منجر به ایجاد ژانرهای آوانگارد مانند فوتورئالیسم، کوبیسم مصنوعی، سایبرنتیک، اینستالیشن های الهام گرفته از علوم اعصاب و محیط های واقعیت مجازی فراگیر شد.
5. دسترسی و نفوذ جهانی: با جهانی شدن سریع و فناوریهای ارتباطی، آثار هنری مدرن برای مخاطبان در سراسر جهان قابل دسترسی شدند، و جرقه تبادل و گفتوگوی بینفرهنگی قابل توجهی در مورد آنچه بیان هنری واقعی است را برانگیخت.
چهرههای کلیدی در تاریخ مدرن که مشارکتهایشان تأثیر قابلتوجهی بر کارگردانی هنری داشته است عبارتند از: پابلو پیکاسو، ژرژ براک، آندره ماسون، میخائیل لاریونوف، رنه ماگریت، ژان دوبوفه، روی لیختنشتاین، واسیلی کاندینسکی، جکسون پولاک، مارک روتکو، خوان میرو، روبرت دلونای، فرانسیس. ، جاسپر جانز، باربارا کروگر، ریچارد همیلتون، دیوید اسمیت و بیل ویولا. امروزه میراث هنرمندان مدرن در گالریها، موزهها، فضاهای عمومی، پلتفرمهای آنلاین و نمایشگاههای مستقل ماندگار است و تنوع غنی و طبیعت در حال تکامل فرهنگ بصری را به نمایش میگذارد.
همانطور که خوانندگان عمیق تر در درک تفاوت های ظریف هنر مدرن کاوش می کنند، آشکار می شود که این اصطلاح مظهر حرکتی چند وجهی است که با دقت فکری، مهارت فنی، شدت احساسی و بینش های عمیق فلسفی مشخص می شود. هنر مدرن با تجلیل از قدرت دگرگونکننده اصالت، خلاقیت و تفکر انتقادی، به عنوان شاهدی بر پتانسیل بیکران تخیل انسان و منبعی برای کنجکاوی، تحریک و الهامبخش مداوم برای نسلهایی است که هنوز متولد نشدهاند.
به طور خلاصه، هنر مدرن با عدم انطباق با قراردادهای تثبیت شده، کاوش در دیدگاه ها و موضوعات متعدد، نوسانات سریع سبک تکاملی، پیشرفت های تکنولوژیکی، دسترسی جهانی، و نفوذ پایدار مشخص می شود. مشارکت کنندگان کلیدی در هنر مدرن عبارتند از: پابلو پیکاسو، ژرژ براک، آندره ماسون، میخائیل لاریونوف، رنه ماگریت، ژان دوبوفه، روی لیختنشتاین، واسیلی کاندینسکی، جکسون پولاک، مارک روتکو، خوان میرو، رابرت دلونای، فرانسیس پیکابیا، باربارو، یاسپر. ریچارد همیلتون، دیوید اسمیت و بیل ویولا. درک هنر مدرن بینشی را در مورد دقت فکری و فضیلت فنی جنبش چند وجهی فراهم می کند.
ویژگی های هنر مدرنمدرنیته در زمینه هنر را می توان به اوایل قرن نوزدهم ردیابی کرد، که نشانگر یک تغییر اساسی در تفکر بصری غرب، به ویژه در اروپا بود، اما همچنین در اواخر دهه 1800 به دلیل گسترش استعمار، مهاجرت و انتشار گستردهتر ایدهها، به فراتر از مرزها رسید. توسعه هنر مدرنیستی همزمان با چندین عامل کلیدی از جمله تغییرات اجتماعی، پیشرفت صنعتی، اکتشافات علمی و آگاهی روزافزون از حقوق و آزادی های فردی آغاز شد.
چندین نقطه عطف قابل توجه به تولد هنر مدرن کمک کرد:
1. آرمان های روشنگری (اواخر 17 تا اواسط قرن 18): روشنگری با الهام از آثار متفکرانی مانند جان لاک، ولتر، مونتسکیو و روسو، عقل، فردگرایی و ارزش های سکولار را ترویج کرد که ساختارهای اقتدار سنتی و عقاید مذهبی را به چالش کشید. . همانطور که این ایده ها در سراسر اروپا و آمریکای شمالی گسترش یافت، به تدریج نحوه نگرش مردم به روابط خود با هنر و نقش آن در جامعه را تغییر داد.
2. انقلاب صنعتی (اواسط قرن 18 - اواخر قرن 19): پیشرفت در تولید نساجی، فناوری معدن، زیرساخت های حمل و نقل و فرآیندهای چاپ، طلوع عصر مدرن را رقم زد. صنعتی شدن باعث رشد اقتصادی، شهرنشینی و استانداردسازی شد که تولید انبوه را تقویت کرد و در عین حال افراد را در معرض شیوه های جدید مصرف و انتشار دانش قرار داد.
3. اکتشافات علمی و تغییر ادراک از واقعیت (اوایل قرن 19 تا امروز): دانشمندانی مانند آیزاک نیوتن، توماس یانگ، ویلهلم کنراد رونتگن و آلبرت انیشتین به اکتشافات پیشگامانه ای دست یافتند که اساساً درک ما از فیزیک، شیمی، زیست شناسی و ... را تغییر دادند. دنیای فیزیکی همزمان، پیشرفتها در طراحی پرسپکتیو، تکنیکهای دوربین تاریک و میکروسکوپ، هنرمندان را قادر میسازد تا نمایشهای دقیقتری از فضا، نور و حرکت نسبت به گذشته ثبت کنند. علاوه بر این، این مشاهدات علاقه به فیزیولوژی و روانشناسی انسان را برانگیخت و برخی از هنرمندان را به کاوش در موضوعاتی مانند رویاها، آگاهی و زندگی درونی از طریق بازنمایی های نمادین سوق داد.
4. واقع گرایی اجتماعی و دموکراتیزه شدن (اواسط تا اواخر قرن 19): در این دوره، نیاز به عدالت اجتماعی بیشتر، بهبود شرایط زندگی و افزایش دسترسی به آموزش به طور گسترده ای مورد توجه قرار گرفت. شهرنشینی، مهاجرت و افزایش ثروت فرصت هایی را برای ابراز وجود در میان طبقات کارگر ایجاد کرد که شروع به استفاده از هنر به عنوان رسانه ای برای به اشتراک گذاشتن تجربیات، باورها و امیدهای خود با جوامع گسترده تر کردند. همزمان، اصول دموکراتیک و ایدئولوژیهای لیبرال آزادی بیان، انجمن و نقد را تشویق میکردند و به هنرمندان اجازه میدادند تا مستقیماً با موضوعات مربوط به نژاد، جنسیت، گرایش جنسی، طبقه و ملیت درگیر شوند.
5. استعمار و امپریالیسم (قرن 16 تا 19): بسیاری از مردم آفریقا، آمریکا، جزیرههای اقیانوس آرام، آسیایی و خاورمیانه به دلیل تمایل قدرتهای اروپایی برای گسترش سرزمینی و تسلط تجاری، به سرزمینهای تازه کشفشده مهاجرت کردند و به دنبال شغل، پناهندگی یا پناهندگی بودند. فرصتی برای استقرار خود در خاک خارجی این مهاجران با خود میراث فرهنگی، زبان، آداب و رسوم و چشماندازهای منحصربهفردی را برای آینده به ارمغان آوردند که با سبکها و شیوههای هنری موجود اروپایی تلاقی میکرد. در نهایت، این تبادل ایدههای فراآتلانتیک منجر به شکلهای هنری ترکیبی شد که حساسیتهای محلی را با آرزوهای آکادمیک و تجاری اروپایی ترکیب میکرد.
6. ارتباطات بینالمللی که توسط سفر، دیپلماسی و تجارت تسهیل میشود (اواسط قرن 19 - امروز): همانطور که قدرتهای اروپایی دسترسی خود را گسترش دادند و در شبکههای پیچیده راههای تجاری پیمایش کردند، آثار هنری به راحتی در سراسر قارهها در دسترس بودند و هنرمندان را قادر میسازد تا با همتایان خود همکاری کنند. ، مربیان و همکارانی که از مبدأ خود بسیار دور هستند. علاوه بر این، معاهدات بین المللی مانند کنفرانس برلین در سال 1884 به عادی سازی روابط بین کشورهای اروپایی کمک کرد و دستورالعمل هایی را در مورد سانسور، حفاظت از اموال فرهنگی و ارتقای درک متقابل ارائه کرد که باعث رشد بیشتر هنر مدرن به عنوان یک زبان جهانی شد که فراتر از ملی بود. موانع
7. توسعه رسانه ها و ابزارهای جدید (اواخر قرن 18 - امروز): با گذشت زمان، پیشرفت های تکنولوژیکی به هنرمندان اجازه داد تا بر ابزارهای مختلف خلق آثار هنری تسلط پیدا کنند و ظرفیت های خود را برای آزمایش، همکاری و انتشار گسترش دهند. به عنوان مثال، نقاشی رنگ روغن به نقاشی لعاب، نقاشی اکریلیک، تکنیک آبرنگ و حتی دیجیتال تبدیل شد.
هنر مدرنهنر مدرن طیف وسیعی از زبان بصری، مضامین، تکنیکها و فلسفههای توسعه یافته در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را در بر میگیرد و مفاهیم متعارف زیبایی، فرم و معنا را به چالش میکشد. با توجه به گستره وسیعی از عبارات هنری که تحت این عنوان قرار میگیرند، چندین دسته یا گروه سبک متمایز به عنوان برخی از مهمترین و معرفترین اشکال هنر مدرن برجسته میشوند. در زیر سبک های کلیدی با ویژگی های منحصر به فرد آنها مشخص شده است:
1. اکسپرسیونیسم انتزاعی: اکسپرسیونیستهای انتزاعی که در دهههای 1940 و 1950 در شهر نیویورک سرچشمه میگیرند، به دنبال انتقال احساسات از طریق قلمموهای خام، ترکیببندیهای شل، زمینههای رنگی و اشکال هندسی بدون تکیه بر موضوعات قابل تشخیص بودند. نقاشان کلیدی عبارتند از جکسون پولاک، مارک روتکو، ویلم دی کونینگ، بارنت نیومن و مکس فیلد. از آثار قابل توجه این دوره می توان به "شماره 5، 1948" پولاک اشاره کرد که چکه های خود به خودی و پاشیدن رنگ را به نمایش می گذارد. "ترکیب نارنجی-قرمز" د کونینگ، شامل دایره های تکه تکه پر از رنگ های نارنجی و قرمز است که در الگوهای نامنظم چیده شده اند. و «شتابدهندههای قرمز» روتکو، متشکل از حبابهای متمرکز پر از رنگهای آبی و بنفش پر جنب و جوش.
2. پاپ آرت: هنر پاپ که همزمان با صحنه موسیقی موج نو در دهه های 1950 و 1960 توسعه یافت، تصاویر و نمادهای محبوب را در کلاژهای مفهومی بالا و قطعات مفهومی گنجاند. هنرمندان پاپ تحت تأثیر تبلیغات، طراحان مد و فرهنگ مصرف، از وسایل روزمره مانند تلفن، تی شرت، ماشین تحریر و فیگورهای اکشن برای به چالش کشیدن درک بینندگان از واقعیت و نشان دادن ایدئولوژی غالب مصرف گرایی سرمایه داری استفاده می کردند. نمونه های قابل توجه عبارتند از فیلم ها و عکس های کمپی اندی وارهول، مانند "Marilyn Diptych" (1962) و "Campbell's Soup Cans" (1962). نقاشی های سیاسی روی لیختنشتاین، به عنوان مثال، «سریال پاندا» او (1964)، که حکاکی های حیوانی همراه با پیام های سیاسی را نشان می داد. و گروه مجسمه سازی رابرت راوشنبرگ به نام "خانواده انسان" (1962-1963) که با استفاده از مواد یافت شده و به تصویر کشیدن شبح های انسانی روی همدیگر ساخته شده اند.
3. مینیمالیسم: مینیمالیسم که در اوایل قرن بیستم در فرانسه به وجود آمد، مینیمالیسم بر سادگی، تکرار، نظم و فضای منفی در آثار هنری که برای درگیر کردن مستقیم بیننده به جای پنهان کردن آنها در پشت لایههای انتزاع طراحی شدهاند، تأکید دارد. ویژگی های سبک مینیمالیستی شامل ساختارهای شبکه ای، اشکال هندسی، ترکیب بندی های متقارن و صفحات خالی است. هنرمندان نماینده شامل پل سیگناک، رنه ماگریت، ژرژ براک، ژان دوبوفه و آندره ماسون هستند. آثاری مانند «پسر مردی که آنجا نیست» اثر ماگریت، با یک فیگور لخت در برابر بوم سیاه و عناصر هندسی مجزا، نمونهای از اصول مینیمالیستی است.
4. رنگ آمیزی میدان رنگی: در انگلستان توسط هنرمندانی مانند جان پایپر، پیتر بلیک و کیت سونت در اواخر دهه 1940 و اوایل دهه 1950 تأسیس شد، نقاشی میدان رنگی شامل اعمال لایه های ضخیم رنگ مات بر روی سطوح صاف بدون تلاش برای تعریف بود. مرزهای بین نواحی با رنگ ها یا تن های مختلف. هنرمندان اغلب چرخشهای رنگی پیچیده و مواج ایجاد میکنند یا از بافتهای همپوشانی استفاده میکنند که امکان تغییرات بیپایانی در نور و تاریکی را فراهم میکند. هنرمندان برجسته رشته رنگ عبارتند از Piper، که نقاشی های چشم انداز خیره کننده با الهام از سفرهای خود تولید کرد. بلیک، که مجموعهای از چاپهای «چوب صد هکتاری» او زمینههای رنگی پویا و روان را به نمایش گذاشت. و سونت، که آثارشان با کنار هم قرار دادن رنگ های برجسته و ترجیح پالت های تک رنگ مشخص شد.
5. هنر مفهومی: هنر مفهومی که عمدتاً در اروپا در نیمه دوم قرن بیستم پدیدار شد، به دنبال برهم زدن ایدههای مرسوم بازنمایی، کاوش در موضوعات مرتبط با هوش مصنوعی، فناوری، معماری، تمایلات جنسی، نژاد، طبقه و جنسیت است. هدف هنرمندان مفهومی با ارائه موضوعات مبهم یا حذف کلیت بازنمایی های بصری سنتی، برانگیختن تفکر و ترویج گفت و گو در بین مخاطبان است. برخی از هنرمندان مفهومی برجسته عبارتند از هانا هوچ، آنتونی کارو، دن فلاوین، مارسل بروئر، و سول لوویت، که پیشگامانه خلق کردند.
هنر مدرناصطلاح «مدرنیته» به دورانی تاریخی اطلاق میشود که با تغییرات و تحولات چشمگیر در زمینههای مختلف، از جمله ادبیات، علم، فلسفه، سیاست، معماری، موسیقی، هنرهای تجسمی و دیگر بیان خلاق مشخص میشود. در حالی که تعیین تاریخ دقیقی که «مدرنیته» رسماً در هنر پایان مییابد دشوار است، معیارهای خاصی میتوانند بینشهایی را درباره دورههایی که گرایشهای مدرن کاهش مییابند یا محو میشوند، ارائه دهند. در اینجا یک بررسی دقیق از شاخصهای بالقوه وجود دارد که نشان میدهد روندهای مدرن ممکن است در هنر متوقف یا کاهش یافته باشند:
1. ظهور پست مدرنیسم (دهه 1970 - اوایل دهه 1980): پس از یک تجدید حیات کوتاه در جریان جنبش ضد فرهنگ معروف به فرهنگ پانک و هیپی در دهه 1960، پس از انتشار کتاب "منطق حس" ریچارد براورمن، پست مدرنیسم در ایالات متحده مورد توجه قرار گرفت. در سال 1969. این جنبش تمام پارادایم های قبلی - از سنت گرایی تا ساختارگرایی - را رد کرد و به جای آن پیشنهاد کرد هنجارها، قراردادها و معانی تثبیت شده در هنر معاصر را زیر سوال ببرد. نقدها شامل ساختارشکنی اشیاء، استفاده از چندین دیدگاه به طور همزمان و دستکاری در ساختار روایت بود. با این حال، پست مدرنیسم برای به دست آوردن مقبولیت گسترده تلاش کرد و از آن زمان تاکنون تفسیرها و پاسخ های متفاوتی در طول زمان دیده است. برخی استدلال می کنند که امروزه در بحث های پیرامون سیاست هویت، کثرت گرایی فرهنگی و تاریخ فکری مرتبط باقی مانده است. دیگران به سرخوردگی از ماهیت زودگذر آن و فقدان پاسخ روشن در مورد آنچه بیان معتبر است اشاره می کنند.
2. نظریه انتقادی و نظریه های تاریخ هنر در نیمه دوم قرن بیستم: اگرچه نظریه انتقادی در شکل دادن به بحث ها پیرامون هنر مدرن و معاصر تأثیرگذار بوده است، اما در اواخر هزاره در برنامه های درسی و نمایشگاه های جریان اصلی کمتر رایج شد. مورخان و محققان هنر شروع به اتخاذ روشهای مبتنی بر شواهد بیشتری کردند و به جای تکیه بر چارچوبهای نظری، بر تحلیل منابع اولیه، اظهارات هنرمند، مصاحبهها و مستندات تمرکز کردند. علاوه بر این، تغییر به سمت پلتفرمهای دیجیتال منجر به گسترش منابع و پایگاههای اطلاعاتی آنلاین شد که دسترسی به حجم وسیعی از اطلاعات در مورد جنبشها و چهرههای هنری گذشته را فراهم میکرد و به طور مؤثر مجموعههای موزههای سنتی را دور میزند. با این وجود، تفکر انتقادی همچنان نقش مهمی را در ارزیابی روندهای جاری و بحث در مورد ارتباط رویکردهای تاریخی در پرداختن به نگرانی های اجتماعی و سیاسی مهم ایفا می کند.
3. کاهش تأسیسات عمومی در مقیاس بزرگ و حمایت نهادی از نقاط عطف اصلی: از اوج شکوفایی هنر مدرن در اواسط تا اواخر قرن بیستم، بناهای نمادین متعددی از جمله ساختمان سیگرام لوکوربوزیه (نیویورک) ساخته شده است. میس ون در روه، فالینگ واتر (پنسیلوانیا)، ترکیب هفتم پیت موندریان (هلند)، و موزه سولومون آر. گوگنهایم اثر جاسپر جانز (نیویورک). علیرغم این دستاوردهای عظیم، بسیاری از پروژه های بزرگتر از عمرشان برای حفظ بودجه و شتاب تلاش می کنند که منجر به کاهش آهسته وضعیت ساخت و ساز و قدردانی عمومی می شود. در همین حال، سازمانهای دولتی دولتی همچنان پروژههای متمرکز بر پایداری زیستمحیطی، بهرهوری انرژی، و شمول اجتماعی را اولویتبندی میکنند و اغلب نیازهای مؤسسات فرهنگی را که به نمایش هنر از پیشینههای نسلی مختلف و در مسیرهای مختلف سبکی اختصاص داده شدهاند، نادیده میگیرند.
4. ظهور هنرمندان مستقل و کمیسیون های کوچکتر: در طول قرن بیستم، نخبگان عمدتا سفیدپوست آمریکایی و اروپایی حقوق و قراردادهایی را برای هنرمندان برجسته و شخصیت های فرهنگی دیکته می کردند. با این حال، با تغییر جمعیتشناسی، جهانیسازی و ظهور فرهنگهای جایگزین، کمیسیونها، کمکهای مالی و طرحهای سرمایهگذاری جمعی در مقیاس کوچک افزایش یافته است که از هنرمندان و فضاهای جمعی تازهرو حمایت میکند که حول صداها و خرده فرهنگهای کمبازنمایی شدهاند. موسسات مستقلی مانند موزه بروکلین، موزه ویتنی، موزه هنرهای مدرن سانفرانسیسکو، و موزه هنر فیلادلفیا اکنون درآمد قابل توجهی از کمک های مالی خصوصی، حق عضویت و فروش بلیت ایجاد می کنند که نشان دهنده دور شدن از مدل های سنتی حمایت نهادی مبتنی بر ثروت است. و دینامیک قدرت
5. تغییر تمرکز به سمت هنر غیرغربی: در چند دهه اخیر توجه به سنتهای هنری غیرغربی، به ویژه سنتهایی که ریشه در آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین و اقیانوسیه دارند، افزایش بیسابقهای داشته است. همانطور که چندفرهنگی و جهانی شدن به اصول اصلی غرب تبدیل می شوند.
نحوه خرید ممبر تلگرام از سایت ایرانی فالو و ارزش داشتن ممبر تلگرام
تارا 10 ماه پیش